۱۳۹۰/۲/۱۰

مثنوی معنوی عاشقی


چونکه شد خورشید و مارا کرد داغ
چاره نبود بر مقامش از چراغ

چونکه گل بگذشت و گلشن شد خراب
بوی گل را از که جوئیم از گلاب

مولانا 

۱۳۹۰/۲/۹

سی مرغ و سیمرغ

سی مرغ در پیشگاه سیمرغ

باز گفتند آن گروه سوخته
جان ما وآتش افروخته

کی شود پروانه از آتش نفور
زانک او را هست در آتش حضور

گرچه ما را دست ندهد وصل یار
سوختن ما را دهد دست، اینت کار

گر رسیدن سوی آن دلخواه نیست
پاک پرسیدن جز اینها راه نیست


فرید الدین عطار -- مقامات طیور -- سرانجام ملاقات با سیمرغ

وادی دوم: عشق

وادی دوم:  وادی عشق

بعد از این وادی عشق آمد پدید
غرق آتش شد کسی کانجا رسید

کس درین وادی بجز آتش مباد
وانک آتش نیست عیشش خوش مباد

تا نسوزد خویش را یکبارگی
کی تواند رست از غم خوارگی

عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد درگریزد عقل زود

عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادرزاد نیست

عطار  - منطق الطیر  -  مقامات الطیور - وادی دوم: عشق

۱۳۹۰/۲/۷

دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمی گیرد


***
صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی گیرد

از آنرو هست یاران را صفاها با می لعلش
که غیراز راستی نقشی درآن جوهر نمی گیرد

نصیحت گوی رندان را که با حکم قضا جنگست
دلش بس تنگ می بینم مگر ساغر نمی گیرد

***

۱۳۹۰/۲/۶

روان کیهانی

تجربۀ عرفانی، یکی شدن با خدا یا با «روان کیهانی» است. بسیاری از مذاهب بر شکاف
موجود بین آفریدگار و آفریده تأکید می ورزند. ولی عارف چنین شکافی نمی بیند.
عارف «وحدت با خدا» یا «یکی شدن» با او را آزموده است. بدین ترتیب آنچه را ما معمولاً «من»
می خوانیم «من ِ» حقیقی نیست. در لحظاتی کوتاه می توانیم با «من ِ» بزرگتری
اینهمانی یابیم . بعضی از عارفان این را خدا نامیده اند، و برخی دیگر
 روان کیهانی، طبیعت یا کائنات.

یوستین گردر  - دنیای سوفی

۱۳۹۰/۲/۵

سوفی

مسیحیان و یهودیان از قدیم اعتقاد داشتند خدا فقط مرد نیست. جنبۀ زنانه نیز دارد
به همین جهت است که گفته میشود «مام طبیعت». آنها عقیده داشتند زنها نیز در
صورت ذهنی خدا آفریده شده اند.

در یونان به این جانب زنانۀ خدا میگویند؛ سوفی. سوفی یا سوفیا به معنی دانایی است.

یوستین گردر -- دنیای سوفی

آرامش رواقی

بنیانگذار این مکتب زنون نام داشت. وی پیروان خود را معمولاً زیر سقف یک رواق جمع میکرد. آنها معتقد
بودند انسانها همه جزئی از خرد مشترک هستند. 
رواقیون تفاوت میان فرد و جهان را زایل شمردند و به هین ترتیب هرگونه تضاد میان روح و ماده را منکر شدند
و گفتند تنها یک طبیعت وجود دارد. به نظر آنها؛ انسان باید رویدادهای خوش زندگی اش را بدون هیاهو
بپذیر. حتی امروزه هم در مورد کسی که اجازه ندهد احساسات بر او غلبه کند، اصطلاح « آرامش رواقی» را
بکار میبرند.

یوستین گردر -- دنیای سوفی

درد و پیروزی

وجدان را اجازۀ جروبحث ندادن، اراده را از خلع سلاح باز داشتن، تنها راه
رسیدن به درد و پیروزی است.


ویکتورهوگو - کارگران دریا

۱۳۹۰/۱/۳۱

وجود

معمولاً کلمات همچون حجابی میان ما و وجود عمل میکنند. بنابر این ما را از نیاز به دانستن این نکته
 می رهانند که مرادمان آنگاه که کلمۀ « وجود داشتن » را بکار می بریم چیست.
 هرچند وجود گرداگردمان را فرا گرفته است و ما براستی خودمان بخشی از آنیم.
 برخوردمان با جهان به میانجی توصیف، رده بندی، نسبت و رابطه و جز آن انجام
می گیرد که چون در قالب کلمات بیان می شوند هرگز در واقع 
ممکن نیست که به اشیا بپیوندند. 



ژان پل سارتر ---   تهوع

۱۳۹۰/۱/۳۰

روح بهتر است یا جسم

روح و جسم، جسم و روح. چه معمای مضاعفی! روح، بدون اندک سنگینی مادی بحرکت در نمی آید و جسم هم بعضی

 اوقات روحانیت میگیرد. شهوات ممکن است رقیق و روحانی شوند و هوش مبتذل و پست گردد. کیست که بتواند مدعی گردد کجا

حرکات جسم منتهی و کجا ملکات روح آغاز میگردد؟

چقدر تعریفات و توجیهات روانشناسان سطحی و ساختگی است. و تا کجا باید ادعاهای مکاتب مختلف را سنجید و در خود جست

 و تصمیم گرفت؟ آیا روح شبحی است که مأوایی آسمانی دارد؟ آیا جسم آن قسمت عفن و شرم آور ماست که در خانۀ گناه سنگر گزیده؟

 یا اینکه ( طبق نظریۀ جوردانو بورونو) جسم در روح تحلیل می رود؟

همانطور که تفکیک روح از جسم معمایی است، جمع و اتحاد بین روح و جسم هم مجهولی است. اما آنچه هست درک و شناختی

 که هر کس از جسم و جان خویش دارد یگانه است، یگانه.



اسکار وایلد -  تصویر دوریانگری

۱۳۹۰/۱/۲۹

مردم واقعی یا جهان واقعی

زیستن به میانجی تخیل، دفاعی است در برابر احساس آنکه زندگی را در جهان واقعی بر آدم دریغ داشته اند؛ ولی به منزلۀ دفاع، از این لحاظ نا خرسند کننده است که به خودی خود عبارت از انکار جهان واقعی است و متضمن ترک کوشش برای زیستن در قلمرو مردمان واقعی و اشیای واقعی است.



اثبات عقلی خداوند - عین القضاة همدانی


 

دلیل عین القضاة بر وجود خدا:

 

عقل وجود خدا را به مفهوم وجودی که اعمّ اشیاء است استدلال می کند. پس گفته میشود که: اگر در وجود موجودی هست، ضرورة وجودی قدیمی لازم می آید. زیرا وجود بطور انحصار به حادث و قدیم تقسیم میشود. یعنی به آنچه که وجودش آغاز دارد و آنچه که وجودش آغاز ندارد.و اگر در وجود قدیمی نبود حادثی هرگز بوجود نمی آمد. چون ایجاد خود بخود از سرشت حادث نیست. این اصل مسلمی است و غیر قابل انکار.

پس گفته میشود وجود بطور قطع معلوم است و این اصل دوم است. و بعد از این نتیجۀ ضروری دواصل مذکور وجود موجودی قدیم است.

ادراک عقل برای وجود قدیم عبارتست از اینکه عقل درستی قضیۀ تالیه را از طریق برهان دریابد: قدیم موجود است و اگر این قضیه صادق است و حکم بوجود قدیم درست است، پس گفتار بعدم وجود قدیم نادرست است و حکمی خطاست.

پس یقین عقل بوجود خدا ادراک وجود حق نیست، لیکن ادراک صدق نتیجۀ برهانی می باشد که صدق آنرا عقل ثابت می کند.


عین القضاة همدانی -  تمهیدات

گسترش ذهن

فکر میکنم من به شخصه قبل از اینکه به گسترش ذهنم بپردازم در پی استوار ساختن آن باید باشم.



آندره ژید - سکه سازان

عاشق صادق؟

تا امروز چه تصور باطلی داشتم که گمان می کردم توانسته ام او را همانند خود بسازم. در حالی که بعکس، این من بودم که می کوشیدم شبیه او باشم و متوجه آن نبودم. وجود ما دونفر متقابلاً تغییر می یافت. هر یک از دو موجودی که یکدیگر را دوست می دارند، نا خواسته و ندانسته خود را به جامۀ دلخواه دیگری می آراید و می کوشد شبیه آن بتی باشد که در دل دیگری به تماشایش پرداخته....کسی که براستی عاشق میشود از یکرنگی و صمیمیت چشم می پوشد !


آندره ژید --- سکه سازان

هدایت گر

براستی رهبر واقعی آدمی چیست؟ هوسهای او یا اندیشه هایش؟


آندره ژید – سکه سازان

۱۳۹۰/۱/۲۶

ندبه یا تفکر

بیائید احساس خود را نسبت به دوستان از دست رفتۀمان نه با ندبه، بلکه با تفکر ابراز کنیم.


 اپیکور - اصول نظریات - قطعات پراکنده

پیری

همان لحظه که نیکی موجود را از خاطر ببریم به پیری گراییده ایم.

اپیکور - اصول نظریات

اشتغال به موازین ساده تر

اگر در هر مورد به جای تطبیق اعمال با غایت طبیعت، به موازین ساده تری توسل جسته شود، 
در مقام انتخاب یا اجتناب، به کار بستن اصول مورد قبول، ممتنع خواهد بود.

اپیکور - اصول نظریات

حزم

روزگار به خوشی نگذرد، مگر آن که در حزم و احترام و مدارا به سر رود.
نیز هرگز نتوان در حزم و احترام و مدارا به سر برد،
مگر آن که روزگار به خوشی بگذرد. و آن کس که زندگیش خوش نیست
روزگارش در حزم و احترام و مدارا به سر نرود. آن کس که زندگیش
 با فضیلت آغشته نیست زمانه را خوش به سر نیاورد.

اصول فلسفه - اپیکور

۱۳۹۰/۱/۲۲

ملاقات مولانا جلال الدین محمد مولانا شمس الدین محمد را

افلاکی در مناقب العارفین نقل میکند:

 

 مولانا جلال الدین محمد از مدرسۀ پنبه فروشان درآمده بر استری راهوار نشسته بود و طالب علمان و دانشمندان در رکابش حرکت میکردند. از ناگاه مولانا شمس الدین محمد تبریزی بوی بازخورد و از مولانا جلال الدین محمد پرسید که:


بایزید بزرگتر است یا محمد؟


 مولانا جلال الدین گفت: این چه سؤال باشد؟ محمد ختم پیامبران است وی را با ابایزید چه نسبت.

مولانا شمس الدین گفت: پس چرا محمد میگوید؛ ماعرفناک حق معرفتک، و بایزید میگوید؛ سبحانی ما اعظم شأنی.

 

مولانا جلال الدین از هیبت این سؤال بیفتاد از استر و از هوش برفت، چون به خودآمد دست مولانا شمس الدین محمد بگرفت و پیاده به مدرسۀ خود آورد و در حجرۀ خود درآورد و تا چهل روز به هیچ آفریده راه ورود ندادند و هیچ نخوردند و نخواستند.

 

 

عبدالرحمن جامی در نفحات النس این دیدار را همینگونه روایت کرده است با این تفاوت که جامی می نویسد مولانا جلال الدین محمد چون جواب را ندانست مولانا شمس الدین محمد سرّ کلام محمد و بایزید را بیان کرد، پس آن گاه مولانا جلال الدین محمد بیفتاد و از هوش برفت و...... و بعد در پی هم شدند و سه سی روز ( سه ماه) در پرده نشستند.

۱۳۹۰/۱/۲۰

سخن

شیخ السلام گفت:

سخن سایۀ حقیقت است و فرع حقیقت. به طریق اولی سخن بهانه است.
   

نفحات النس من حضرات القدس - نورالدین عبدالرحمن جامی





۱۳۹۰/۱/۱۹

فردا

آنکس که نیازش در فردا اندک باشد، فردا را با شادمانی پی جوست.


فلسفۀ اجتماعی - رسالۀ اپیکور - اصول نظریات 

معرفت حقیقی

معرفت حقیقی به کثرت محفوظات نیست.
معرفت حقیقی پس از خواندن همه چیز و فراموش کردن همه چیز بدست می آید.

پی نوشت: همیشه دنبال این بودم آنچه را می پسندم و می یابم از میان کتابها، بنویسم و یادداشت کنم، مبادا فراموشم شود. 
حالا و یکباره به اینجا رسیده ام که: همه بیهوده بود. 

نفحات النس من حضرات القدس - نورالدین عبدالرحمن جامی

دوزخ

عتبۀ غسال:

بدبختی به دوست نرسیدن است به شناخت. نه به دوزخ رسیدن. 

 نفحات  -  جامی  

۱۳۹۰/۱/۱۸

علی مروزی

سهل بن علی مروزی:

شیخ السلام گفت؛ سهل را پرسیدند: از نواختهای الله - تعالی - که بنده را به آن بنوازد، کدام مـِه است؟
گفت: فراغت دل. 

مـِه : عسل

 نفحات الانس من حضرات القدس- نورالدین عبدالرحمن جامی  

۱۳۹۰/۱/۱۷

در طلب

شیخ الاسلام گفت:

لذت و خوشی در طلب است، دریافت خوشی نیست. دریافت صدمت است.

 نفحات الانس من حضرات القدس- نورالدین عبدالرحمن جامی 

پی نوشت: شیخ السلام خود عبدالرحمن است که خویش را در نفحات سوم شخص گرفته.

۱۳۹۰/۱/۱۶

شیخ عزالدین محمود الکاشی:



دل گفت: مرا علم لدنی هوس است
تعلیمم کن گرت بدین دسترس است

گفتم که: الف. گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
درخانه اگر کس است یک حرف بس است

نفحات الانس من حضرات القدس - نورالدین عبدالرحمن جامی

تقلید

بد با تقلید کسب احترام میکند و خوب از احترامش کاسته میگردد. بخصوص در هنر.


آواره..- نیچه

۱۳۹۰/۱/۱۴

فلسفۀ زندگی

باید در یک زمان هم به فلسفه بپردازیم و هم کارهای خانه را انجام دهیم. در حین انجام این دو بخندیم و هرگز از ادعای این که فلسفۀ حقیقی زندگی را دریافته ایم باز نایستیم.

فلسفۀ اجتماعی - رسالۀ اپیکور - اصول نظریات 

در تدارک خویشتن



سپاس بر طبیعت پر نعمت که تدارک ضرورت زندگی را سهل داشته و آنچه تدارکش آسان نیست ضرور نساخته است.
 
فلسفۀ اجتماعی - رسالۀ اپیکور - اصول نظریات 

در تدارک خویشتن

طبیعت؟ 
آن هست.
تو 
در تدارک خویشتن باش. 

فلسفۀ اجتماعی - رسالۀ اپیکور - اصول نظریات 

۱۳۹۰/۱/۱۲

به پندارتو

به پندار تو
جهانم زیباست
جامه ام دیباست
دیده ام بیناست
زبانم گویاست
قفسم هم طلاست!
براین ارزد که دلم تنهاست؟

رحیم معینی کرمانشاهی

حیا

السقطی:
معرفت از بالا فرود آید. چون مرغ پرواز کنان. تا دلی بیند که درو حیا بود آنجا فرود آید.

نفحات الانس من حضرات القدس - نورالدین عبدالرحمن جامی

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...