۱۳۹۰/۸/۶

مسافر منم داره میاد

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد

چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد


سر خنب‌ها گشادم ز هزار خم چشیدم

چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد


ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم

چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد


خردم گفت برپر ز مسافران گردون

چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد


چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل

به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد


برو ای تن پریشان تو وان دل پشیمان

که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد


جلال الدین

تکامل




هیچ چیز دشوار تر از مراقبت از موجوداتی نیست که در حال شکل گرفتن و تکامل هستند. 

ژید



تو بگو عشق... بالاخره عشق هم یه موجود زنده است دیگه! نیست؟


هییییی اریا




گل زرد و گل زرد و گل زرد

بیا با هم بنالیم از سر درد

 

عنان تا در کف نامردمان است

ستمها میکند نا مرد با مرد



هفت




هفت اقلیم

هفت شهر عشق

هفت اورنگ یا هفت برادران یا هفت داوران = دب اکبر

هفت خوان رستم

هفت پیکر نظامی

هفت دفتر مثنوی مولانا

هفت خط یا پیر هفت خط یا هفت مرحلۀ تصوف

هفت روز و شب عذاب قوم عاد

هفت زن بهرام


هفته نامه و هفته و هفت بیجار و هفتگی و هفت.....



تفکر




انسان جز یک نی نیست ضعیف ترین موجود طبیعت. اما یک نی متفکر.   


پاسکال



روشنفکر مآبانه




 

یک روشنفکر را قلقلک بدهید... همیشه می بینید که آنارشیست از آب در می آید. 


سیلونه - نان و شراب



ترس




شهامت و جرأت از وجود ما رفته. دواصل اساسی که ما را اداره می کند، 

عبارت است از ترس از جامعه که اساس اخلاقی ماست

 و ترس از خدا که سرّ مذهب است.              



وایلد



انتظار




   درین روزهای تنهایی تب آلود و بی زاری پرشور و انتظار عرفانی، 

در چنین روزهایی که دست تضرع بسوی یک دهانندۀ ناشناس برمی داشت، 

به او برخورد.


رومن رولان - ژان کریستف



هجوم عشق





      برای فلب جوان عشق هجمه ای پر زور است. کدام ایمان دیگری می تواند در برابر آن تاب بیاورد؟


رومن رولان - ژان کریستف




ایمان




سعی نکن بفهمی تا ایمان داشته باشی. ایمان داشته باش تا بفهمی !!!


شیلر - مجموعه سپیده



شیلر


    همدیگر را درآغوش گیرید، ای میلیونها موجود! این بوسه ها نثار سراسر جهانیان باد.


شیلر



دعا



   در ناتوانی نیرویی نهفته است. ادمی که خود را در برابر سرنوشت و طبیعت نابینا می یابد، 

نقطۀ اتکایی در ناتوانی برای خود یافته است که دعا و تضرع نام دارد.


ویکتور هوگو - کارگران دریا


Fwd: عادت



   درواقع فکری نیست که انسان بالاخره به آن عادت نکند.


کامو - طاعون


این ازون حرفهای عجیب غریبه ! یعنی انسان، هر انسانی- حتی به جنایت هم میتونه خو بگیره!!


Fwd: دین




      مادرم گرچه بی دین نبود. ولی هنگام زندگیش هرگز به دین نمی اندیشید.


کامو - طاعون



Fwd: مقدسین




     اما من بیشتر با شکست یافتگان احساس همدردی می کنم تا با مقدسین. 

گمان می کنم که به مقدسن و قهرمانان علاقه ای ندارم.

 آنچه برایم جالب است انسان بودن است.


البر کامو - طاعون


Fwd: غرائز




     در برابر غرائز بد، بهترین طرز تربیتهای دنیا هم ارزشی ندارند.

 چه حاصل از قدغن کردن چیزی که نمی توان از آن جلو گیری کرد.


سکه سازان - آندره ژید


۱۳۹۰/۸/۵

مرگ خوش




 

از همه اینها گذشته، برای همین خوب است که در زندگانی عشقی داشته باشی، هوسی نافرجام داشته باشی. این برای یاس های گنگی که همه ما از آن رنج میبریم، عذر غیبتی موجه بوجود می آورد – کامو

رقص بران میکنم

من سروپا گم کنم دل زجهان برکنم
گر نفسی او بلطف سر نه بخارد مرا

او ره خوش میزند رقص برآن میکنم
هردم بازی نو عشق درآرد مرا

گه بفسوس او مرا گوید کنجی نشین
چونکه نشینم بکنج او بدر آرد مرا

زاول امروزم او می بپراند مرا
تاکه چه گیرد به من برکه گمارد مرا


جلال الدین

جلال الدین

از جهت ره زدن راه درآرد مرا
تا بکف رهزنان باز سپارد مرا

آنکه زند هر دمی راه دوصد قافله
من چه زنم پیش او او بچه دارد مرا

شاید

شاید از راه این هماهنگی عقلانی ( حالا دقیقاً نمیدونم کدوم ) و ذهنی آن وحدت غایات و خوی
و منش که سازندۀ شخصیت است و بخشندۀ نظم و شایستگی
به وجود ما دست یابد!!!

اینطوریه.... تازه شاید



دام و نیش

آن یکی را روی او شد سوی دوست
وین یکی را روی او خود روی اوست

روی هر یک می نگر میدار پاس
بو که گردی تو زخدمت رو شناس

دیدن دانا عبادت این بود
فتح ابواب سعادت این بود

چون بسی ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نشاید داد دست

زانکه صیاد آورد بانگ صفیر
تا فریبد مرغ را آن مرغ گیر

بشنود آن مرغ باگ جنس خویش
از هوا آید بیابد دام و نیش


حلقۀ دام



سخن عشق چو آمد به میان خامش باش
لب گشودن به تکلم لب بام است اینجا

در غم آباد فلک رخنۀ آزادی نیست
چشم تا کار کند حلقۀ دام است اینجا


لاادری



نان و شراب

بالاخره یک روز زندگی واقعی شروع خواهد شد. بلی یک روز! ما خویشتن را برای مردن آماده می کنیم.
 مردن با این حسرت که زندگی نکردیم. انسان بیش از یکبار بدنیا نمی آید و این عمر یکباره و منحصر بفرد
را نیز دائم در موقت بودن و در انتظار روزی بسر میبرد که زندگی واقعی شروع شود. 
باری عمر به همین شیوه میگذرد. هیچکس در حال زندگی نمی کند و هیچکس نیست که بتواند
ادعا کند: از فلان لحظه و فلان موقع زندگی من شروع شده است!

اینیاتسیو سیلونه - نان و شراب

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...