۱۳۹۲/۱۰/۷

برتولت برشت




يكي از اقاي كوينر پرسيد؛ خدايي وجود دارد يا نه؟
اقاي كوينر گفت: به تو توصيه ميكنم دراين باب تامل كن
كه ايا رفتارت با دانستن جواب اين سوال تغيير خواهد كرد يا نه؟
اگر تغيير نكرد، اين پرسش خود به خود منتفي است.اگر تغيير كرد
دست كم ميتوانم كمكت كنم و به تو بگويم تو ديگر تصميم خودت را گرفته اي!
تو به يك خدا احتباج داري.

داستانك هاي فلسفي برتولت برشت. 
ترجمه علي عبدالهي





غروب

 

نقش






ان كس كه تورا نقش كند او تنها
تنها نگذاردت ميان سودا
درخانه تصوير تو يعني دل تو
بر روياند دوصد حريف زيبا

۱۳۹۲/۱۰/۶

نيما يوشيج

...
اي دل من، دل من، دل من
بينوا، مضطرا، قابل من!
با همه خوبي و قدر دعوي
از تو اخر چه شد حاصل من،
جز سرشكي برخساره غم؟
...


تكه يي از منظومه بلند؛ افسانه 
اثر ارزشمند نيما يوشيج

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...