لمپن، «خرده طبقهای» دورافتاده از طبقات جامعه است که نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوههای دون و مشکوک همچون تکدی، زورگیری، دلالی، واسطهگری، پادویی، خلافکاری، چماقکشی و کلاهبرداری امرار معاش میکند. دعوا و آشوبطلبی از ویژگیهای شاخص لمپنها است و همین خصوصیت آنها را به بازوی قوی و موثر تبدیل میکند. تعظیم و ستایش در مقابل اقتدار از دیگر شاخصههای لمپنهاست. عدم ثبات موقعیت اجتماعی و شغل، خواهناخواه موجب وابستگی آنها به چنین کانونهایی است. لمپن جماعت در واقع چندان هم جانبدار قدرت نیست؛ بلکه برای بقا به قدرت نیاز دارد. به همین سبب، نخستین گروهی است که به قدرت رو به زوال پشت میکند. تاریخ اروپا نشان میدهد که لمپنها صرفنظر از اعتقاد یا عدماعتقاد، رابطه صمیمانهای با مذهب و ایدئولوژی داشتهاند. طبق اسناد تاریخی پُرشمار بسیاری از آدمسوزیهایی که کشیشهای قرون وسطی به اسم مبارزه با کفر و الحاد و هرزگی راه میانداختند، با شرکت فعال لمپنها شکل میگرفت.
اصطلاح لومپِنپرولتاریا (به آلمانی: پرولتاریای ژنده) اولین بار از سوی کارل مارکس و فردریک انگلس در کتاب مشترکشان «ایدئولوژی آلمانی» منتشره به سال ۱۸۴۵میلادی به کار برده شد. این دو متفکر لومپنپرولتاریا را «خردهطبقهای» از جامعه میدانستند که برخلاف بورژوازی و پرولتاریا نقشی در تولید ندارد، در حاشیه جامعه و از راههای مظنونی همچون گدایی و واسطهگری و کلاهبرداری امرار معاش میکند. مارکس این گروه اجتماعی را «وابسته و ریزهخوار بورژوازی و اشرافیت» میدانست، و بههمین دلیل آنها را ضدانقلابی و «یک مُشت عوضی» ارزیابی میکرد. شوربختانه لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند. آثار بسیاری، از جمله دو کتاب «دل سگ» و «تخم مرغهای شوم» اثر میخائیل بولگاکف تا حدی بازنمود این امر است. مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپنها را ذخایر انقلاب» نامید. در دهههای اخیر این مقوله به صورت کوتاه شده «لومپن» یا «لمُپن» در آمده و به مثابه یک دشنام به کار آمد.
![]() |
The symbol of hooliganism in tattoos |
در جوامع عقبمانده و سنتی، لمپن صاحب قدرتی فوقالعاده است. این قدرت، آنگاه که آلت دست قرار گیرد، خطرناکتر میشود. بهطورکلی، لمپنیسم ریشه در طبقات پایین جامعه دارد، اگرچه اخلاق لمپنی میتواند افراد طبقات دیگر را نیز دربر گیرد؛ برای نمونه نسل نوجوان کنونی که از کاربرد دایره واژگانی لمپنیسم لذت میبرد و حتی به آن افتخار میکند و به خالکوبیهایی رو میآورد که تجلی گرایش آنها به لمپنیسم است. حتی در میان گروههای تحصیلکرده هم رد پای لمپنیسم دیده میشود. «روشنفکر– لمپن»، «نویسنده– لمپن»، «لمپن مدرن» و «لمپن پستمدرن» هر یک به مقاله جداگانهای نیاز دارند. بخش اعظم سریالهای ایرانی، کرهای، ترکیهای، هندی و عربی در واقع رواج فرهنگ لمپنیسم بوده است. با وجود خصوصیات و طبقهبندیهایی که برای لمپنها در ایران ذکر شد، لازم است گفته شود در ایران به طور گسترده نشانههای فرهنگی زیادی در دیگر طبقات وجود دارد که وام گرفته از لمپنیسم است. این افراد از نظر طبقه اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی کاملا از لمپنها مجزا هستند، به این دلیل این گروه را که بخشی از فرهنگ و یا خصوصیات لمپنها را دارا هستند نباید و نمیتوان با لمپنها یکی دانست.
![]() |
شعبان استخونی |
از دیگر ویژگیهای لمپنهای جدید میتوان به چند مورد اشاره کرد: اولا لمپنیسم از حوزه مردها خارج و به عرصه زنها، یا درواقع دخترهای زیر سی سال، کشیده شده است و بعضی از دخترها در این مورد حتی از پسرها پیشی گرفتهاند. دوم، ریسک پذیری زیاد در بروز رفتار پُرخطر، برخورد غیرمحترمانه با دیگران از جمله والدین، استفاده از ادبیات و لحن غیرمؤدبانه، واکنش تند و عصبی به رفتارهایی که برای آنان ناخوشایند است، میل به درگیری فیزیکی، ایجاد مزاحمت برای دیگران، ارزش دانستن استعمال دخانیات و مشروبات الکلی، فحاشی و پرخاشگری و عادت به استفاده از کلمات رکیک در گفتار، بیتوجهی به قانون و میل به قانون شکنی، کوته فکری و عدم تامل و تفکر در مورد نتایج رفتارها، گرایش به جنبههایی از مدرنیته که جزء آفتهای آن محسوب میشوند؛ مانند روابط بیپروایی و پوشیدن لباسهای بدننما و آرایشهای عجیب و غریب. البته چنانچه در رفتار و اعمال یک شخص فقط یکی دو مورد از موارد دیده شود، نمیتوان او را لمپن دانست. مجموعهای از این خصوصیات و مواردی از این قبیل است که شکل دهنده شخصیت یک لمپن است.
«با وجود تداوم گرایشهای لمپنی در عرصه اجتماع، پرونده لمپنیسم از دید ادبیات کلاسیک ایران با «داش آکل» و از دید سینمای کلاسیک ایران با قیصر بسته میشود؛ بنابراین اگر نویسنده یا کارگردانی بخواهد این پرونده نه چندان کم حجم را که عمرش به پیدایش طبقات اجتماعی میرسد باز کند، حتماً باید به لحاظ معنایی و ساختاری افزودههایی بر آن اضافه کرده یا «شکل نوینی» به آن بدهد که تراز بالاتری ارائه دهد. مثلاً لمپن را در طبقات مختلف اجتماعی بچرخاند و تجربه زیسته آنها را به او منتقل کند. کاری که خوئائو اوبالدو ریبیرو و دیگران کردند.