۱۳۹۰/۱۰/۶
ادمهای مطبوع ملایم
پل فلور
خدا عالم آفرینشو از یه دونه سیب شروع کرد، بعد درختو آفرید و آخر سر آدمو.
پل فلور
تصویری ازو به بر گشاده
نیما یوشیج – بر سر قایقش
الهه ناز
برهان جلال الدین
رمان جریان سیال ذهن
حسد بر زندگی عین القضاة
نوشته: مسعود کیمیایی
۱۳۹۰/۱۰/۱
دیالکتیک تنهایی
خاطرات
الهی نامه
شیر و گاو
شوالیه تاریکی
عمران صلاحی
تقریظ و اعتراض، علی اکبر دهخدا (از چرند و پرند)
سمفونی مردگان - عباس معروفی
میلان کوندرا
آه از این چشمی که واگردید و حیرانم نکرد
۱۳۹۰/۹/۱۶
نمایشنامه
۱۳۹۰/۸/۲۷
آرش و كمان عشق
۱۳۹۰/۸/۶
مسافر منم داره میاد
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
سر خنبها گشادم ز هزار خم چشیدم
چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد
ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم
چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد
خردم گفت برپر ز مسافران گردون
چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد
چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد
برو ای تن پریشان تو وان دل پشیمان
که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد
جلال الدین
تکامل
هییییی اریا
گل زرد و گل زرد و گل زرد |
بیا با هم بنالیم از سر درد |
|
عنان تا در کف نامردمان است |
ستمها میکند نا مرد با مرد |
هفت
هفت اقلیم
هفت شهر عشق
هفت اورنگ یا هفت برادران یا هفت داوران = دب اکبر
هفت خوان رستم
هفت پیکر نظامی
هفت دفتر مثنوی مولانا
هفت خط یا پیر هفت خط یا هفت مرحلۀ تصوف
هفت روز و شب عذاب قوم عاد
هفت زن بهرام
هفته نامه و هفته و هفت بیجار و هفتگی و هفت.....
روشنفکر مآبانه
یک روشنفکر را قلقلک بدهید... همیشه می بینید که آنارشیست از آب در می آید.
سیلونه - نان و شراب
ترس
شهامت و جرأت از وجود ما رفته. دواصل اساسی که ما را اداره می کند،
عبارت است از ترس از جامعه که اساس اخلاقی ماست
و ترس از خدا که سرّ مذهب است.
وایلد
انتظار
درین روزهای تنهایی تب آلود و بی زاری پرشور و انتظار عرفانی،
در چنین روزهایی که دست تضرع بسوی یک دهانندۀ ناشناس برمی داشت،
به او برخورد.
رومن رولان - ژان کریستف
هجوم عشق
برای فلب جوان عشق هجمه ای پر زور است. کدام ایمان دیگری می تواند در برابر آن تاب بیاورد؟
رومن رولان - ژان کریستف
دعا
در ناتوانی نیرویی نهفته است. ادمی که خود را در برابر سرنوشت و طبیعت نابینا می یابد،
نقطۀ اتکایی در ناتوانی برای خود یافته است که دعا و تضرع نام دارد.
ویکتور هوگو - کارگران دریا
Fwd: عادت
درواقع فکری نیست که انسان بالاخره به آن عادت نکند.
کامو - طاعون
این ازون حرفهای عجیب غریبه ! یعنی انسان، هر انسانی- حتی به جنایت هم میتونه خو بگیره!!
Fwd: مقدسین
اما من بیشتر با شکست یافتگان احساس همدردی می کنم تا با مقدسین.
گمان می کنم که به مقدسن و قهرمانان علاقه ای ندارم.
آنچه برایم جالب است انسان بودن است.
البر کامو - طاعون
روزمرگی با مرگ
من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...
-
مادر یادها ، دلبر دلبران ای تو همۀ خوشی های من ، ای تو همۀ فریضه های من بیاد بیاور دلاویزی نوازشها را گرمی دستها را و لطف شبان من هنر بی...
-
ابوالقاسم عارف قزوینی در سال 1261 خورشیدی (1259 به روایت دیگر) در قزوین زاده شد. صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فرا گرفت. خط شکسته و...
-
“نمیدانم. اما چه درهم پیچ و گره خورده است درونم، و چه زوزه های خوار شده ای را می شنوم، و چه نا توانمندی غریب و کشنده ای حس می ...