دیدن در جوانی فرق دارد تا در سن زیادتر. دیدن در حال ایمان فرق دارد با عدم ایمان. دیدن برای اینکه حتماً درآن بمانی با دیدن برای اینکه ازآن بگذری، دیدن در حال غرور، دیدن به حال انصاف، دیدن به حال واقعه، دید در حال سیر، درحال سلامتی، ازروی علاقه یا غیر آن. دنبالۀ حرف را دراز نمی کنم. تو باید عصارۀ بینایی باشی. بینایی فوق دانش. فوق بینایی ها...
اگر چنین بتوانی بود مانند جوانانی نخواهی بود که تاب دانستن را ندارند و چون چیزی را دانستند جار می زنند. شبیه بوته های خشک آتش گرفته اند یا مثل ظرفهایی که گنجایش نداشته ترکیده اند. آنها اصلاح شدنی نیستند و دانش برای آنها به منزلۀ تیغ در کف زنگی مست. زیرا با این دانش بینایی جفت نیست.
تو باید بدانی چنین بینایی هست و بزور خلوت، بتوانی روزی دارای آن بینایی شوی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر