۱۳۹۰/۴/۲۷

هم فرقی و هم زلفی مفتاحی و هم قلفی


صلاح الدین زرکوب

پس از غیبت شمس (غیبت دوم شمس تبریزی که هرگز پس ازآن دیدارش مولانا را میسر نشد) شورمایۀ جان مولانا دیدار صلاح الدین زرکوب بوده است.

صلاح الدین مردی بود عامی، ساده دل و پاکجان که قفل را «قلف» و مبتلا را «مفتلا» می گفت. کلماتی که جلال الدین حتی در غزلیاتش از آنها استفاده کرده.

توجه مولانا به او چندان بود که آتش حسد را در دل بسیاری از شاگردان و اطرافیان مولانا برافروخت. بیش از هفتاد غزل از غزلهای مولانا به نام صلاح الدین

زیور گرفته و این از درجۀ دلبستگی مولانا به وی خبر میدهد. این شیفتگی ده سال، یعنی تا پایان عمر صلاح الدین (اول محرم 657) دوام یافت.


 

حسام الدین چلبی

روح ناآرام مولانا همچنان در جستجوی مضراب تازه ای بود و آن با جاذبۀ حسام الدین حسن بن محمد بن حسن   ارموی، ملقب به؛ حسام الدین چلبی مرتعش شد.حسام الدین از خاندان اهل فتوت بود

و پس از مرگ صلاح الدین هم نشینی او، سرود مایۀ جان مولانا و انگیزۀ پیدایش اثر عظیم او،

متنوی معنوی گردید.مثنوی معنوی، بزرگترین اثر ذوقی اندیشۀ بشری، ارمغان پانزده سال هم صحبتی و مراودۀ مولانا با حسام الدین چلبی است. در واقع ابتدای سرودن مثنوی اینطور آغاز شد که مولانا در سماع و سلوک خویش به جذبه ای رسید و ابیاتی بیان کرد. چلبی در مجلس حاضر بود و نگاشت... و این سرآغاز ماجرایشان شد.


روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...