۱۳۹۰/۱۲/۲۳

مولانا جلال الدین محمد

در عشق تو گر دل بدهم جان ببرم
هرچه بدهم هزار چندان بدهم

چوگان سر زلف تو گر دست دهد
از جمله جهان گوی زمیدان ببرم



بیست و سوم اسفند نود (اشاره یار)

رباعیات شمس

تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هرچه داشتم سوخته شد

عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعرو غزل و دوبیتی اموخته شد


بیست و دوم اسفند (اشاره یار)

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...