۱۳۹۰/۱۲/۱۸

بخاطر تو




امروز آهنگی را زمزمه می‌کردم
که تا دیروز نمی‌خواستم آنرا بشنوم
تو کاملی حتی پشتِ سایه‌ی زمین حرف نداری! 

بیا با هم عکس بگیریم و شال‌گردن‌هامان را
با هم عوض کنیم! 

این آهنگ را به خاطر تو دوست دارم! 

این حرف‌ها را فقط به این خاطر می‌گویم
که روی چشم‌هایت حساب کرده‌ام! 

نگینه های شعر مجید استیری

فرهنگ نقادی

تقریبا فرهنگ نقادی در بین ما ایرانیان از هرجائی و در مورد هر موضوعی شروع شود به سرعت تبدیل به نقد اشخاص در لفافه نازکی از نقد اجتماعی می شود. تازه اگر به فحش و فضاحت نرسد.    
در صورتی که نقد بطور کلی مبتنی براصول و پرینسیپهای موضوع مورد نقد است که گاهی اوقات فرد و یا جامعه جزئی کوچک از موضوع مورد نقد خواهد بود. حتی اگر نقد اجتماعی نیز خود، موضوع نقد باشد  دارای پرینسیپهائی است که عدم رعایت به آن به پرت و پلا گوئی منجر خواهد شد.   
پرداختن به نقد اجتماعی را به فرصتی دیگر موکول میکنم ولی آنچه که اکنون مورد نظر من است نقد هنری است.
اصولا انسانِ شیفتۀ  تثبیت، ایدئولوژی و تحکم از دیر باز سعی بر این داشته  که تعریفی برای هنر ارائه دهد.
چندی از این تعاریف بدین صورت تعریف شده است که:
 "هنر محصول کار دست انسان است."  در صورتی که کاسسپچوال آرت نه تنها کار دست بلکه محصول کار دست را نیز زیرسئوال برده و تراوش فکر انسان را بدون اجرا هنر می داند.
"یا اینکه با تفاوت قائل شدن  بین زیبائی و هنر، زیبائی را هنر نمی داند." در صورتی که امپرسیونیستها در قرن 19 به نوعی درک زیبا شناسی از تاثیر نور در پدیده ها رسیده بودند و زیبائی را هنر میدانستند. 
"و یااینکه هنر را محصول دانش و توانائی دست انسان دانسته."  در صورتی که نه ظرافت چیپهای کامپیوتری هنر است و نه زیبائی فرش دست باف.



بقیه مطلب رو میتونید اینجا دنبال کنید

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...