روح و جسم، جسم و روح. چه معمای مضاعفی! روح، بدون اندک سنگینی مادی بحرکت در نمی آید و جسم هم بعضی
اوقات روحانیت میگیرد. شهوات ممکن است رقیق و روحانی شوند و هوش مبتذل و پست گردد. کیست که بتواند مدعی گردد کجا
حرکات جسم منتهی و کجا ملکات روح آغاز میگردد؟
چقدر تعریفات و توجیهات روانشناسان سطحی و ساختگی است. و تا کجا باید ادعاهای مکاتب مختلف را سنجید و در خود جست
و تصمیم گرفت؟ آیا روح شبحی است که مأوایی آسمانی دارد؟ آیا جسم آن قسمت عفن و شرم آور ماست که در خانۀ گناه سنگر گزیده؟
یا اینکه ( طبق نظریۀ جوردانو بورونو) جسم در روح تحلیل می رود؟
همانطور که تفکیک روح از جسم معمایی است، جمع و اتحاد بین روح و جسم هم مجهولی است. اما آنچه هست درک و شناختی
که هر کس از جسم و جان خویش دارد یگانه است، یگانه.
اسکار وایلد - تصویر دوریانگری