۱۳۹۰/۳/۶

جلال الدین

من گرسنه ام نشان سیری دارم
روباهم و نام و ننگ شیری دارم

نفسیست مرا که از خیالی برمد
آنرا منگر جان دلیری دارم

کلاً جلال الدین عزیز ما حالش یه جوری بوده اون شب... مثل من الان و امشب. منتها من شعرم نمیاد هرکاری میکنم...


روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...