۱۳۹۰/۳/۳

چون بفشارد مرا



همت من همچو رعد کینۀ من همچو آب
قطره چکد زابر من چون بفشارد مرا

ابر من از بامداد دارد از آن بحر یاد
تا که زرعد و زباد برکه ببارد مرا

چونکه ببارد مرا یاوه ندارد مرا
درکف صد گون نبات باز گذارد مرا

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...