۱۳۹۰/۱/۲۲

ملاقات مولانا جلال الدین محمد مولانا شمس الدین محمد را

افلاکی در مناقب العارفین نقل میکند:

 

 مولانا جلال الدین محمد از مدرسۀ پنبه فروشان درآمده بر استری راهوار نشسته بود و طالب علمان و دانشمندان در رکابش حرکت میکردند. از ناگاه مولانا شمس الدین محمد تبریزی بوی بازخورد و از مولانا جلال الدین محمد پرسید که:


بایزید بزرگتر است یا محمد؟


 مولانا جلال الدین گفت: این چه سؤال باشد؟ محمد ختم پیامبران است وی را با ابایزید چه نسبت.

مولانا شمس الدین گفت: پس چرا محمد میگوید؛ ماعرفناک حق معرفتک، و بایزید میگوید؛ سبحانی ما اعظم شأنی.

 

مولانا جلال الدین از هیبت این سؤال بیفتاد از استر و از هوش برفت، چون به خودآمد دست مولانا شمس الدین محمد بگرفت و پیاده به مدرسۀ خود آورد و در حجرۀ خود درآورد و تا چهل روز به هیچ آفریده راه ورود ندادند و هیچ نخوردند و نخواستند.

 

 

عبدالرحمن جامی در نفحات النس این دیدار را همینگونه روایت کرده است با این تفاوت که جامی می نویسد مولانا جلال الدین محمد چون جواب را ندانست مولانا شمس الدین محمد سرّ کلام محمد و بایزید را بیان کرد، پس آن گاه مولانا جلال الدین محمد بیفتاد و از هوش برفت و...... و بعد در پی هم شدند و سه سی روز ( سه ماه) در پرده نشستند.

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...