اندوه چیزی جز شوری و حرارتی فرو افتاده نیست.
اعمال ما به ما وابسته است، همچنانکه درخشندگی به فسفر. درست است که اعمال ما مارا می سوزاند ولی تابندگی ما از همین است.
--
اندوه چیزی جز شوری و حرارتی فرو افتاده نیست.
اعمال ما به ما وابسته است، همچنانکه درخشندگی به فسفر. درست است که اعمال ما مارا می سوزاند ولی تابندگی ما از همین است.
آن کس که دوست دارد بی آنکه خود آگاه باشد به قالب آنکس که دوستش دارد درمی آید، دوست پیش نگاه دوست شفاف میگردد، هستیشان با هم مبادله میگردد. خوی و سیمای یکی به شکل دیگری درمی آید و روح یکی به دیگری تشبه میجوید.
قلب پیر میتواند خود را بسیار نزدیک به قلب جوان احساس کند و تقریباً خود را همسال آن بشمارد؛ زیرا میداند که سالهایی که از هم جداشان میکند چقدر کوتاه و زودگذراست. ولی جوان بدین نکته پی نمیبرد، واشتغالات آنی فراوانی او را به خود فرو میبرند وبه غریزه چشم خود را از پایان غم انگیز تلاشهایش برمیگرداند.
آنچه مردم را شخص میسازد بیشتر سرشت آنهاست تا عقایدشان.بیشتر مردم در بیست یا سی سالگی میمیرند. از این حد که بگذرند دیگر چیزی جز سایۀ خود نیستند. باقی زندگی شان صرف آن میشود که ادای خود را درآورند، و روز به روز به صورتی ماشینی تر و به شیوه ای زنند ترآنچه را که پیش از این، در زمانی که زنده بوده اند، گفته اند و کرده اند و اندیشیده و دوست داشته اند تکرار کنند.
من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...