۱۳۹۰/۱۲/۲۴

آیدین آغداشلو


چهارشنبه بیست و چهارم اسفند نود

یه تعلق خاطر خاصی پیدا کردم به پوست پوست!
حالا هرچیزی... مثل همین در مثلن...البته بهتره بگم: مخصوصا در!
درهای پوست پوست تنها که مثل یه ادمیزاد تنهایی و انزواشون دیده میشه...

شاید بد نباشه اشاره امشب یارو همینجا و زیر همین در پوست پوست بنویسم که همین الان بدستم رسید... یار میگه:

ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی
جهان و هرچه دروهست صورتند و تو جانی
یازده روز دیگه...

 و اخر اینکه:این نقاشی زیبا کار آقای آیدین آغداشلو هست البته.

نقاشی



عصبانیت مولانا


نیستی عاشق ای جلف شکم خوار گدای                
در فروبند و همان گنده کسان را می‌گای

کار بوزینه نبوده‌ست فن نجاری                
دعوی یافه مکن یافه مگو ژاژ مخای


برام جالب بود شنیدن اینطورکلمات از مولانا... بخاطر همین نوشتمش اینجا. ادمی مثل مولانا موقع عصبانیت هم شنیدنی است...

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...