۱۳۹۰/۱۲/۲۱

مقالات شمس

من عادت به نبشتن نداشته‌ام. هرگز!


چون نمی‌نويسم در من می‌ماند و در هر لحظه مرا روی دگر دهد!






البته من برعکس این جمله عادت به نوشتن دارم بسیار... اما امشب نظرم نسبت به نوشتن با این جمله حضرت شمس الدین محمد کمی تغییر کرد. فکر میکنم نوشتن از خود بیرون کردن و ننوشتن در خود نگهداشتن و هر لحظه به رنگی و شکلی جلوه کردن است... تا چه باشد آنچه می نویسیم و چه باشد آنچه در خود میریزیم... 



مقالات شمس

گفتن، جان کندن است و شنيدن، جان پروردن!



کسی می خواستم از جنس خود

کسی می خواستم از جنس خود،
که او را قبله سازم و روی بدو آرم که از خود، ملول شده بودم!
تا تو، چه فهم کنی از این سخن که می گویم که: «از خود، ملول شده بودم»؟
اکنون، چون قبله ساختم. آن چه من می گویم، فهم کُند، دریابد،



در دیار و شهرها گشتم بسی
تا که همچون خویشتن یابم کسی
تا که او را قبله مردم کُنم
رو بدو آورده خود را گم کُنم
زآن که من از خویشتن بودم ملُول
من زتن نی، من ز (من) بودم ملُول
تا چه فهمی زین عبارت؟ فکر کُن
اندکی (درخود ملامت) فکر کُن
حالیا مولا جلال الدّین، تو را
قبلهِ خود ساختم بی مُدّعا
هر چه گویم درک مطلب می کنی
از دلم زنگ ملالت می بری

 (مقالات شمس، صفحه 281)

سنگ گرانیت


هیچ... هیچ... هیچ


یه گلایلم که تو این سرزمین شوم
راهم به قبر و سنگ گرانیت می رسه
هر روز به قتل می رسم و شعر من فقط
به انتشار شعله ی کبریت می رسه
...

شاهین نجفی رو حقیقتش نمیشناختم! واسه خودمم عجیبه صدای به این گرمی و سختی رو چطور نشنیده بودم تا حالا. البته تو این آشفته بازار صدا و موسیقی که هر روز و سر هر چهار راه میتونی یه سی دی موزیک تازه و داغ داغ بگیری، زیادم عجیب نیست نشنیدن یه صدا میون این همهمه .
آلبوم هیچ  اخرین کار آقای شاهین نجفی خیلی قشنگه خلاصه...من اهنگ رانندگی در مستی رو مخصوصا خیلی خوشم اومد. گذشته ازین برام خیلی جالب بود که از بچه های گودر و البته حالا پلاس،  همکاری داشتن با اقای نجفی برای شعرهای این آلبوم. خانم فاطمه اختصاری و آقای مهدی موسوی که شعرای قشنگ و در عین حال عجیبشون رو همیشه دنبال میکردم. یادش بخیر شبهای گودر...

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...