۱۳۹۱/۱/۳۱

شب از وحشت گرانبار است و من در وهم خود بیدار



اِلـهي كَيْفَ اَدْعُوكَ واَنَا اَنَا .. وَكَيْفَ اَقْطَعُ رَجائي مِنْكَ واَنْتَ اَنْتَ ..  اِلـهي اِذا لَمْ اَسْاَلْكَ فَتُعْطيني فَمَنْ ذَا الَّذي اَسْأَلُهُ فَيُعْطيني .. اِلـهي اِذا لَمْ اَدْعُكَ فَتَسْتَجيبَ لي ، فَمَنْ ذَا الَّذي اَدْعُوهُ فَيَسْتَجيبَ لي ..  اِلـهي اِذا لَمْ اَتَضرَّعْ اِلَيْكَ فَتَرْحَمْني فَمَنْ ذَا الَّذي اَتَضرَّعُ اِلَيْهِ فَيَرْحَمُني ..  اِلـهي فَكَما فَلَقْتَ الْبَحْرَ لِمُوسى عَلَيْهِ السَّلامُ وَنَجَّيْتَهُ ، اَسْاَلُكَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّد وَآلِه ،ِ واَنْ تُنَجِّيَني مِمّا اَنَا فيهِ وَتُفَرِّجَ عَنّي فَرَجاً عاجِلاً غَيْرَ آجِل بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ .

معبودا چگونه دعایت کنم و من منم!؟ و چطور امید از تو بردارم و تو تویی!؟
معبودا هرگاه از تو نخواهم که به من بدهی، از که بخواهم که به من بدهد؟
معبودا اگر تو را نخوانم تا اجابتم کنی، پس کیست که بخوانمش و اجابتم کند؟
معبودا اگر به تو زاری نکنم تا به من رحم کنی، پس کیست به او زاری کنم تا آنکه رحم کند؟
معبودا چنانکه دریا را به موسی شکافتی از تو میخوام که رحمت فرستی بر محمد و الش
و مرا نجات دهی ازآنچه گرفتارم و گشایش فوری بمن عطا کنی 
نه بامدت!
ای مهربانترین مهربانان.


پ ن: این دعا گذشته از جنبه روحی و رحمانی بسیار بسیار قوی و محکمی که داره، در ذهن من دیالکتیک چند جانبه ای از معانی شگرف منطقی و فلسفی و روحانی رو همه با هم و در یک جا بکار می اندازه!
فهم اینکه عجز خودم رو پیش خالقم ببرم ولی من، من نباشم! برام خیلی سنگین و دشواره.
بارها و بارها و هر زمان سختی زندگی دچارم کرده  این دعا رو زمزمه کردم...اما هربار حس کردم؛هنوز من، من هستم و نتونستم از منیت خودم انقدر فاصله بگیرم که خداوند رو با تمام قدرت و عظمت و رحم و شفقتش به درستی و ثبات درک کنم. انقدر که ایمان داشته باشم به الخیر فی ما وقع! فهمم از خداوند همیشه مقطعی و ناقص بوده متاسفانه.و تنها رحم ایزدی است که نقطه امید من شده و دلگرمی ام... وشاید حتی سو استفاده ام!! 
شاید حد من همین اندازه بیشتر نیست و امید واهیی دارم برای درک پروردگارم...
شاید فهم خداوند وظیفه انسان نیست! شاید درک خداوند تنها رسالت انبیاست و بر عهده ما تنها؛ وظیفۀ پرستش! 
شاید... شاید ... شاید...



روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...