در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو برخورد مسیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنـــگ در آغوش بگیرم که بمیرم
از زندگــی بی تو گریــزانم و بیزار
آنقدر که بگذار بمیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورده چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
فاضل نظری