گفت بوّاب که «تو کیستی»؟
گفتم؛ این مشکل است تا بیندیشم. بعد از آن می گویم که : «پیش از این روزگار مردی بوده است بزرگ، نام او آدم. من از فرزندان اویم.»
گفتند؛ او را ما منقطع کنیم تا برود. بگوییم از کدام خانقاه می آیی و طّم و رم بپرسیم.
من خود پیشین آن را اندیشیده که چه گویند و تفحض آن همه کرده. گفتم شیخ را که : «چه لازم آید و چه نقصان کند در صوفی یی من که مرا پیرهن نباشد؟«
گفت: ها! بگو، بگو!
گفتم: «هیچ از آداب صوفیان و تربیت چیزی فرو گذاشتم؟ اکنون، به این که من پیرهن ندارم، در راه ببردند، چه نقصان کند در صوفی یی و صفا؟«
گفت: خاه ! این صوفی نیست. خود فصیح الدین آمده است.
مقالات شمس (شمس الدین محمد تبریزی) : ویرایش جعفر مدرس صادقی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر