ادمهای مطبوع ملایم



ادمهای مطبوع ملایم

از آدم‌های مطبوع ملایم باید دوری کرد.
آدم‌های مطبوع ملایم، ذره ذره آغشته‌ات می‌کنند.
ذره ذره جانت را مسموم می‌کنند و عاقبت روزی فرا می‌رسد که به حضور زهر در رگ‌هایت عادت کرده‌ای...
و روزی می‌رسد که مسموم شده‌ای، مسموم‌شان شده‌ای.


سیلویا پرنت

الهی نامه


در مقابل طعن و لعنهایی که در ادبیات ما بر ابلیس نثار گردیده، برخی عرفا همچون شیخ عطار از ابلیس بسیار جانبداری کرده اند.
استاد بدیع الزمان فروزانفر ضمن تحلیل الهی نامۀ عطار درین باره می نویسد: شیخ بحثی دراز دامن پیش میکشد در قوت وسواس شیطان و مرتبۀ او در درگاه خداوند و در تمام این مسائل جانب شیطان را می گیرد و او را تبرئه بلکه تقدیس و تنزیه نیز می نماید.
ابلیسی که در الهی نامه می بینیم، آفریده ای است دستخوش پشیمانی و حسرت و بر حال زار و لعنت زدگی خود می گرید؛ « پیوسته دو جوی سیه » از چشمهای او روان است. گذشته از این، ابلیس عطار محو وجود پروردگار است، عاشقی است پاکباز و دریا دل که از طعن و لعن بیمی ندارد: « نگردد عشق جانش ذره ای کم » گویی به آدمیان سرمشق می دهد که در راه دوست باشد از همه چیز گذشت، هر مصیبتی را تحمل کرد...

عمران صلاحی


حرمت   باقی نمانده است
جهل   حکم می‌راند
رانده شدیم - چون گوسفندان - در هاویه
و مرگ
شبانی می‌کند
زیبایی
جایگاهی ندارد


از کتابِ تازه‌منتشرشده‌ی "در زیر آسمان مزامیر" نشر امرود

تقریظ و اعتراض،


بله، یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک وزارت عدلیه بود. یک آصف الدوله و یک مساله اسرای قوچان. از اینها گذشته یک روزنامه چی بود. بله یک مدت هم در وزارت عدلیه، مجلس استنطاق بود.
این روزنامه چی هم هر روز برای کسب اخبار در آنجا حاضر بود. استنطاق هم تا نزدیکی های ظهر طول می کشید. هوا هم گرم بود. توی خانه روزنامه چی هم جز پنیر و سبزی چیزی نبود. خانه روزنامه چی هم دور بود. بوی مسمای بادنجان و کباب جوجه هم وزارتخانه را پر کرده بود. توپ ظهر یک دفعه به صدا درآمد و باقیش یادم رفت.

علی اکبر دهخدا 
از چرند و پرند

علی اکبر دهخدا


ناظم حکمت


شاید اگر آسمان ما را از هم جدا نمیکرد...
اینقدر به هم نزدیک نبودیم

اسکار وایلد




شهامت و جرأت از وجود ما رفته. دواصل اساسی که ما را اداره می کند، 

عبارت است از ترس از جامعه که اساس اخلاقی ماست

 و ترس از خدا که سرّ مذهب است.              



وایلد



وحدت غایات

شاید از راه این هماهنگی عقلانی و ذهنی آن وحدت غایات و خوی
و منش که سازندۀ شخصیت است و بخشندۀ نظم و شایستگی
به وجود ما دست یابد!!!





مثنوی معنوی عاشقی


چونکه شد خورشید و مارا کرد داغ
چاره نبود بر مقامش از چراغ

چونکه گل بگذشت و گلشن شد خراب
بوی گل را از که جوئیم از گلاب

مولانا 

سی مرغ و سیمرغ

سی مرغ در پیشگاه سیمرغ

باز گفتند آن گروه سوخته
جان ما وآتش افروخته

کی شود پروانه از آتش نفور
زانک او را هست در آتش حضور

گرچه ما را دست ندهد وصل یار
سوختن ما را دهد دست، اینت کار

گر رسیدن سوی آن دلخواه نیست
پاک پرسیدن جز اینها راه نیست


فرید الدین عطار -- مقامات طیور -- سرانجام ملاقات با سیمرغ

روان کیهانی

تجربۀ عرفانی، یکی شدن با خدا یا با «روان کیهانی» است. بسیاری از مذاهب بر شکاف
موجود بین آفریدگار و آفریده تأکید می ورزند. ولی عارف چنین شکافی نمی بیند.
عارف «وحدت با خدا» یا «یکی شدن» با او را آزموده است. بدین ترتیب آنچه را ما معمولاً «من» می خوانیم «من ِ» حقیقی نیست. در لحظاتی کوتاه می توانیم با «من ِ» بزرگتری
اینهمانی یابیم . بعضی از عارفان این را خدا نامیده اند، و برخی دیگر روان کیهانی، طبیعت یا کائنات.

یوستین گردر  - دنیای سوفی

مسلمانی یا سر ِ مسلمانی داری

پیش ما کسی یک بار مسلمان نتوان شدن: مسلمان میشود و کافر میشود و باز مسلمان میشود و هر بار از او چیزی کسر میشود تا آن وقت که کامل شود. 

مقالات شمس (شمس الدین محمد تبریزی) - ویرایش جعفر مدرس صادقی

کهکشان راه شیری

هرا همسر ژوپیتر، خدای خدایان یونان باستان «هرکول» فرزند ژوپیتر را، که از زنی دیگر بود بدامان گرفت و پستان خود را بدهانش گذاشت. اما هرکول که از ابتدا نیرومند و قدرقدرت بدنیا آمده بود چنان پستان هرا را به دندان گرفت که شیر از آن جستن کرد و افشان شد. و خط کهکشان از اثر فوران شیر هرا در آسمان باقی ماند و از آن پس کهکشان ما بدنیا آمد: کهکشان راه شیری

 

تاریخ تمدن- جلد دوم: یونان باستان  اثر ارزشمند ویل دورانت

آفرینش

زخم زننده مقاومت ناپذیر شگفت انگیز و پر رازورمز است

 

آفرینش

 

و همه آنچیزها که

 

شدن

 

را امکان میدهد

مقالات شمس

گفتن، جان کندن است و شنيدن، جان پروردن!



کسی می خواستم از جنس خود

کسی می خواستم از جنس خود،
که او را قبله سازم و روی بدو آرم که از خود، ملول شده بودم!
تا تو، چه فهم کنی از این سخن که می گویم که: «از خود، ملول شده بودم»؟
اکنون، چون قبله ساختم. آن چه من می گویم، فهم کُند، دریابد،



در دیار و شهرها گشتم بسی
تا که همچون خویشتن یابم کسی
تا که او را قبله مردم کُنم
رو بدو آورده خود را گم کُنم
زآن که من از خویشتن بودم ملُول
من زتن نی، من ز (من) بودم ملُول
تا چه فهمی زین عبارت؟ فکر کُن
اندکی (درخود ملامت) فکر کُن
حالیا مولا جلال الدّین، تو را
قبلهِ خود ساختم بی مُدّعا
هر چه گویم درک مطلب می کنی
از دلم زنگ ملالت می بری

 مقالات شمس

آرامش دوباره


طوفان که فرو نشست،
ابرهای پر غریو که پراکند
و نخستین پرتو خورشید که باز تابید بر زمین
که هنوز از باران خیس است،
همه چیز بوی زندگی می‌گیرد.

 از پس آغازی و رشدی دوباره
هر علف و هر بوته تنفس آغاز می‌کند؛
هوا تازه و پاکیزه می‌شود،
شاخه‌های درختان سر برمی‌آورد،
گیسوان ژولیده دوباره آراسته می‌شود
و آرامش دوباره باز می‌گردد.
همان آرامش پیش از توفان
که همانندی ندارد در هیچ چیز.

احمد شاملو

وقتی نیچه گریست

چه می شد اگر دیوی تورا میگفت که بایدزندگی راکه درآن هستی و پیش از این آن را زیسته ای،دوباره و دوباره زندگی کنی؛وهیچ چیز تازه ای نیز درآن نخواهد بود؛هر غم و هر مسرت کوچک یابزرگی که در زندگی داشته ای،به سوی تو باز خواهدگشت،باهمان توالی و تسلسل،حتی این باد و آن درخت هاو آن سنگ لغزنده،حتی گورستان و بیمش،حتی این لحظۀ لطیفی که منو تو،بازو به بازو،این کلمات را نجوا می کنیم؟
ساعت شنی جاویدان هستی را مجسم کن که بارهاوبارهاوبارها سروته می شود. ومن وتو نیز با همۀ ذرّات تشکیل دهندۀ مان،در هر چرخش آن زیرو زبر می شویم.                               



 اروین یالوم : وقتی نیچه گریست







مقالات شمس تبریزی




سبحان الله !همه فدای آدمی اند و آدمی فدای خویش .
اگر به عرش روی هیچ سود نباشد و اگر بالای عرش روی و اگر زیر هفت طبقۀزمین، هیچ سود نباشد. دردل می باید که باز شود. جان کندن همۀ انبیاء و اولیاء و اصفیاء برای این بود ، این می جستند .
هفت آسمان و زمین و خلقان، همه در رقص آیند آن ساعت که صادقی در رقص آید . اگر در مشرق مومنی، محمدی ای در رقص باشد ، اگر محمدی ای در غرب باشد ، هم در رقص بود و هم شادی.
چون گفتنی ای باشد و همۀ عالم در ریش من در آویزند که مگو، می گویم . اگر چه بعد هزار سال ، این سخن به آن کس برسد که من خواسته باشم...


مقالات شمس - مولانا جلال الدین محمد

زرتشت

شما آنگاه که مشتاق اوج گرفتن ایـد،روی به بالا داریـد؛ و مـن روی به پایین. زیـرا که اوج گرفته ام .

چه کس در میان شما هم خندیدن تواند و هم اوج گرفتن ؟ آنکه بر فراز بلند ترین کوه رفته باشد، خنده میزند بر همۀ نمایشهای غمناک و جدی بودن های غمناک.

                                                   زرتشت _ بخش یکم اثر جاویدان  فریدریش ویلهلم نیچه

ویکتورهوگو


امساک تنها آنگاه خصلت خوبی بشمار می رود که آدمی خصائل خوب دیگری هم داشته باشد
.
--
ویکتورهوگو

در انتظار ترجمهٔ استاد منوچهر بدیعی از رمان«اولیس» که امیدوارم هر چه زودتر اجازه نشر بگیرد.

سرآغاز

تکنیک‌های روایی جویس

جیمز جویس یکی از پیشگامان مدرنیسم ادبی بود و تکنیک‌های روایی‌اش به طور گسترده‌ای به سبب نوآوری و پیچیدگی تحسین شده‌اند. در اینجا به برخی ا...