۱۳۹۰/۱۲/۱۶

جدایی نادر


جدایی نادر از سیمین
تبريك به مردم
محمد شمس‌لنگرودي
يك: ماركز نوشت وقتي داستان «مسخ» كافكا را شروع به خواندن كردم همان جمله اول وقتي گفت كه گره‌گوار سامسا صبح از خواب بيدار شد و ديد كه حشره شده است، فهميدم من هم مي‌توانم داستان بنويسم. درست عكسِ ديدن‌ بازي درخشان شهاب‌ حسيني در فيلم «جدايي نادر از سيمين» از همان آغاز بازي او در فيلم معلوم مي‌شود بازيگري كار هر كسي نيست. بازي او در اين فيلم به نظرم نقطه عطفي در بازيگري سينماي ايران است اما نفهميدم چه شد كه اينجا و آنجا خيلي صحبت از او نشد، همه بازي‌ها خوب بود اما بازي او چيز ديگري بود.
دو: همه دست‌اندركاران تئاتر و سينما اين جمله معروف «چخوف» را شنيده‌اند كه اگر تفنگي بر ديواري آويزان باشد حتما بايد جايي شليك شود و فقط براي قشنگي و صحنه‌آرايي نيست. اما همه الزاما به اين سخن وفادار نمي‌مانند (دشوار است كه وفادار بمانند) از اين نظر فيلمنامه «جدايي نادر از سيمين» شاهكار است. ايجاز محض، هيچ چيز اضافي ندارد. سكانس‌هايي در جاهايي مي‌آيد كه گمان مي‌رود اين ديگر اضافي است اما لزوم اجتناب‌ناپذيرش جاي ديگر آشكار مي‌شود. فيلمنامه «جدايي نادر از سيمين» نمونه كم‌نظير فيلمنامه‌نويسي در ايران است.
سه: هنر نتيجه نقص است، عكس‌العملي است نسبت به نتيجه‌اي. بنابراين طبيعي است كه از درد و رنج و فقدان و مصايب صحبت كند اما طبيعي نيست كه اين همه را طبيعي بداند. هنر مي‌تواند اعتراضي آشكار يا پنهان نسبت به همين بلايا باشد و چنين هنري است كه مخاطب عام مي‌يابد.
علت نفوذ «جدايي نادر از سيمين» در ميان اهل فن، به سبب تلاش‌هاي والاي هنري و در مخاطب عام به سبب همين سمت‌گيري تقابلي است.
چهار: افتخار، افتخار ملي است. جايزه‌اي كه نصيب اصغر فرهادي شده و او آن را به مردم ايران تقديم كرده است، تبريك به او و به مردم ايران.

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...