ریشه شناسی
مارتین اسلین منتقد، این اصطلاح را در مقاله خود در سال 1960 با عنوان «تئاتر پوچ» که با تمرکز بر نمایشنامه نویسان ساموئل بکت، آرتور آداموف و یوژن یونسکو آغاز می شود، ابداع کرد. اسلین میگوید که نمایشنامههای آنها یک مخرج مشترک دارند - «پوچ»، کلمهای که اسلین آن را با نقل قولی از یونسکو تعریف میکند: «پوچ چیزی است که هدف، هدف یا هدفی ندارد». فرانسویها. آلبر کامو، فیلسوف، در مقاله خود در سال 1942 با عنوان «افسانه سیزیف» وضعیت انسان را بی معنا و پوچ توصیف می کند.
پوچ در این نمایشنامه ها به شکل واکنش انسان به دنیایی ظاهراً بی معنا، یا انسان به عنوان عروسکی است که توسط نیروهای نامرئی بیرونی کنترل یا تهدید می شود. این سبک نوشتن برای اولین بار توسط نمایشنامه اوژن یونسکو به نام سوپرانوی طاس (1950) رایج شد. اگرچه این اصطلاح برای طیف گستردهای از نمایشنامهها به کار میرود، برخی از ویژگیها در بسیاری از نمایشنامهها منطبق است: کمدی گسترده، اغلب شبیه به وودویل، آمیخته با تصاویر وحشتناک یا تراژیک. شخصیتهایی که در موقعیتهای ناامیدکنندهای که مجبور به انجام کارهای تکراری یا بیمعنی هستند گرفتار شدهاند. دیالوگ پر از کلیشه، بازی با کلمات، و مزخرف. توطئه هایی که چرخه ای یا به طور غیر منطقی گسترده هستند. یا تقلید یا رد رئالیسم و مفهوم «نمایش خوش ساخت».
هنرهای انتزاعی، به آثاری گفته میشوند که قصد دارند فرم یاشکل مورد نظرشان را تا به حدی خلاصه و تجزیه کنند که از اسم اصلی آن شى دور نشوند و قبل از اینکه آن شى مورد نظر به نهایت خلاصه شدن میرسد دست از کار میکشند و دیگر آن شى را خلاصه و تجزیه نمیکنند.
ابتدا هنر «آبستره» به آنگونه آثاری گفته میشود که بسیار مجهول و نامحسوس و غیر قابل پیش بینی و به دور از انتظار مخاطبان است. کلیه آثار آبستره از نوع نقاشی صرفاً برای دیدن و تماشاکردن و از نوع آثار حجمی صرفاً برای لمس کردن نه برای لذت بردن و به خاطر سپردن ساخته میشوند، بنابر این هیچیک از مخاطبان نباید با مواجه این آثار انتظار رؤیت یک صفت اخلاقی یا یک فضیلت معنوی را داشته باشند، زیرا هنرمندان اینگونه آثار بدون در نظر گرفتن هیچگونه قصد و موردی به خلق آن دست میزنند به همین دلیل آثار آبستره هرگز مشمول نقد منطقی نمیشوند چون از یک ذهن و فکر منطقی تراوش نکردهاند که انتظار چنین نقدی از آنان برود هنرمندان آبسترهساز هرگز نمیدانند که (چرا و چگونه؟) به این اثر رسیدهاند آیا هرگز میفهمند که چه میخواهند و قصدشان از آنچه ساختهاند چه بوده، آنان نگاهشان را متوجه بیننده آثار خود کرده و میخواهند بدانند که آنان چه دیده یا لمس کردهاند برایشان جالب است که بدانند آیا توانستهاند با آثار خود، مردم را به غایت (ندانستن) ارجاع دهند. آنان به آن دسته یا گروه از مخاطبانی که با رؤیت آثار آبستره، کلماتی همچون بیمعنی و منحط و بیربط،... بکار میبرند هیچ کاری ندارند چون بکار بردن اینگونه کلمات و یا نظایر آن نشان میدهد که بیننده با این نوع آثار ارتباط برقرار کرده که توانسته در تحلیل خود برای آنان از چنین کلماتی نام ببرد، در واقع هدف و مقصود از ساختن چنین آثاری این است که هیچکس نداند برای چه هدفی ترمیم و یا ساخته شدهاند و برای چه هدفی در یک گالری به نمایش گذاشته شدهاند.