۱۳۹۲/۱۱/۲

بودهی - Bodhi

آنی بود ، در ها وا شده بود .
برگی نه ، شاخی نه ، باغ فنا پیدا شده بود.
مرغان مکان خاموش ، این خاموش ، آن خاموش . خاموشی
گویا شده بود.
آن پهنه چه بود : با میشی ، گرگی همپا شده بود.
نقش صدا کم رنگ ، نقش ندا کم رنگ .پرده مگر تا
شده بود؟
من رفته ، ما بی ما شده بود.
زیبایی تنهاشده بود.
هر رودی ، دریا،
هر بودی ، بودا شده بود.

سهراب سپهری - شرق اندوه - بودهی

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...