چشم انداز دلفت

 "مارسل پروست" خالق بلندترین رمان جهان  "در جست وجوی زمان از دست رفته" ؛ داستانی که مجلدات آن از سال ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۷ طی ۱۴ سال در فرانسه منتشر شد و در همان روزها این اثر را شاهکاری بی مثال و بسیاری آن را بزرگ‌ترین رمان قرن یا تاریخ نامیدند. پروست در این رمان به شرح تجربیات راوی (که در طول رمان نامش ذکر نمی شود) از کودکی تا بزرگسالی می پردازد و روایت‌های مواجهه و فراگیری هنر، حضور در اجتماع و دلباختگی‌اش را نقل می کند.
پروست در مجلد "اسیر" از این رمان به تاثیر تابلوی "چشم انداز دلفت" بر "برگوت" یکی از شخصیت های رمان اشاره می کند. برگوت مقاله ای در خصوص این تابلوی "ورمیر" می خواند و برای دیدن این اثر که برای نمایشِ موقت از لاهه به پاریس آورده شده، به نمایشگاه آثار نقاشان هلندی می رود و در حالی که به رنگ درخشان زرد تابلو خیره مانده با خود می گوید: 

«...من باید این طور می نوشتم. کتاب های اخیرم خشک اند، باید چند دست رنگ می زدم،  باید جمله را به خودیِ خود زیبا و ارزشمند می کردم، مثل این دیوار زرد...»


ورمیر نقاشِ مورد علاقه ی مارسل پروست بود. پروست این نقاشی را بزرگ ترین نقاشی جهان می داند و در کتاب جستجوی زمان از دست رفته ستایش فراوانی از این اثر می کند. و در مورد این اثر می نویسد:

( بعد از آنکه چشم انداز دلفت را در موزه لاهه دیدم، دیگر اطمینان دارم که این زیباترین تابلو دنیاست. در طرف خانه سوان، به هر ترتیبی بود سوان را در حال پژوهشی درباره ورمیر نشان دادم.)

 "چشم‌انداز دلفت" اثری از "یوهانس ورمیر" نقاش هلندی است که بین سال‌های ۱۶۶۰ تا ۱۶۶۱ میلادی کشیده شده‌است. این نقاشی از زادگاه هنرمند در زمره آثار مشهور اوست.



آخرین نوار کراپ

 کراپ در حال گوش دادن به نوارهایی است که در طول زندگی‌اش ضبط کرده و در پایان، نواری جدید ضبط می‌کند که در واقع آخرین نوار اوست... 

آخرین نوار کراپ نمایشنامه‌ای است که در شیوه ابزورد توسط ساموئل بکت، نویسنده ایرلندی و یکی از بزرگان سبک ابزورد  (پوچی) نوشته شده‌است. وی این نمایشنامه را درسال ۱۹۵۷ و پس از نمایشنامه بازی بدون حرف (نمایشنامه فاقد گفتگو)، همان سالی که نمایشنامه معروف در انتظار گودو به اجرا در آمد نوشت که یکی از آثار منحصر به فرد وی است.

کراپ از طریق نوارهای ضبط شده به گذشته‌اش بازمی‌گردد، این امر به نوعی تلاش برای مقابله با گذر زمان و پیری است. این نمایشنامه به ما نشان می‌دهد که چگونه گذشته می‌تواند بر حال تسلط یابد و چگونه خاطرات ما تعریف‌کننده هویتمان هستند.

در واقع در بخش اعظم این نمایشنامه هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد مگر گوش دادن به صدای کراپ که سی سال قبل در نواری ضبط شده‌است. این هم دستاورد عظیم دیگری در زمینهٔ مفاهیم ساختاری در تئاتراست، زیرا در اینجا صدای فعلی کراپ که نواری را برای آینده ضبط می‌کند، در تقابل با صدای گذشته او قرار گرفته که سی سال پیش در نوار ضبط شده‌است. آنچه این وضعیت را پیچیده تر می‌کند این است که صدای فعلی کراپ برای آینده در نظر گرفته شده و بدین ترتیب صدای گذشتهٔ او در واقع متعلق به زمان حال است.

همچون بسیاری از شخصیت‌های اثار بکت، کراپ به دنیای انسان‌های مطرود تعلق دارد. وی شلوار و جلیقه‌ای به رنگ سیاه رنگ و رو رفته و کفش‌های سفید و کثیف پوشیده است. قیافه او کم وبیش شبیه انسان‌های فرتوتی است که در سایر نمایشنامه‌های بکت می‌بینیم. تأکید نمایشنامه نگار بر سفید بودن صورت و ارغوانی بودن بینی کراپ دلالت بر این دارد که وی یکی دیگر از شخصیت‌های تالار موسیقی بکت است. مثل ولادمیر و استراگون که در نمایشنامهٔ در انتظار گودو هویج و شلغم را گاز می‌زنند و می‌خورند، در اینجا کراپ در حین نمایش موز می‌خورد و از صدای ضبط شده در نوار درمیابیم که سی سال قبل نیز وی موز می‌خورده است.

شکست رابطه عاشقانه کراپ در واقع شکست انسان‌ها را در مراوده با یکدیگر به تصویر می‌کشد. کراپ در چشمان معشوقه خود به دنبال خویش است در حالی که بیشتر تقاضای راه یافتن به دنیای معشوق را داد. پس از این شکست کراپ با نوارهایش مراوده دارد تا این که با فرد دیگر. درست همان گونه که در نمایشنامه در انتظار گودو اتفاق افتاد وتغییری برای افراد اصلی نمایشنامه رخ نمی‌دهد، برای کراپ نیز کماکان همان اتفاقات گذشته رخ می‌دهد و وی همان کارهای گذشته را تکرار می‌کند.

تلخ‌ترین قسمت نمایشنامه در جایست که، دیالوگ «بهترین سال‌های عمرم فنا شد» از نوار بیرون می‌آید در حالی که کراپ هنوز در حال تلف کردن عمرش است و هنوز به نوارها گوش می‌دهد و در همان تخیلات پیشین سیر می‌کند.


تعداد اجرای جهانی این اثر ساموئل بکت خارج از شمارش است. اجرای این کار آنقدر سخت و چالش برانگیز است که رویای تمام عاشقان تئاتر و هنرمندان این عرصه است.

معروف‌ترین اجرای جهانی نمایشنامه "آخرین نوار کراپ (Krapp's Last Tape) اغلب به اجرایی که در سال ۱۹۵۸ توسط پاتریک مگی (Patrick Magee) به کارگردانی ساموئل بکت در تئاتر رویال کورت در لندن انجام شد، نسبت داده می‌شود. این اجرا به عنوان اولین اجرای عمومی نمایشنامه بود و بکت آن را به طور خاص برای پاتریک مگی نوشته بود. این اجرا به دلیل تفسیر دقیق و قدرتمند مگی از شخصیت کراپ، و همچنین دخالت مستقیم بکت در کارگردانی به عنوان یکی از به یادماندنی‌ترین اجراهای این نمایشنامه شناخته می‌شود.
این اجرا به خاطر سادگی صحنه، تمرکز بر مونولوگ‌ها و استفاده از نوارهای ضبط شده به عنوان یک عنصر حیاتی در داستان، بسیار مورد توجه قرار گرفت. مگی با بازی خود، تنهایی، حسرت و پیچیدگی‌های روانی شخصیت کراپ را به خوبی به تصویر کشید و این اجرا را به یکی از ممتازترین تجربه‌های تئاتری آن زمان تبدیل کرد.

در ایران، مرتضی فرهادنیا یکی از هنرمندانی است که این نمایشنامه را در تماشاخانه سیمرغ به اجرا درآورده است.




در انتظار ترجمهٔ استاد منوچهر بدیعی از رمان«اولیس» که امیدوارم هر چه زودتر اجازه نشر بگیرد.

سرآغاز

تکنیک‌های روایی جویس

جیمز جویس یکی از پیشگامان مدرنیسم ادبی بود و تکنیک‌های روایی‌اش به طور گسترده‌ای به سبب نوآوری و پیچیدگی تحسین شده‌اند. در اینجا به برخی ا...