۱۳۸۹/۱۱/۱۳

شبی نماز میکرد

شبی نماز می کرد. آوازی شنید که: « هان! بولحسنو! خواهی که آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟» شیخ گفت: ای بار خدایا! خواهی که آنچه از رحمت تو می دانم و از کرم تو می بینم با خلق بگویم تا هیچ کست سجود نکند؟

               

    نوشته بر دریا - شفیعی کدکنی  میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی



هیچ نظری موجود نیست:

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...