آکراسیا

 

آکراسیا هنگامی رخ می‌دهد که فاعل، در حالی که می‌تواند بهترین را انجام دهد، برخلاف حکمِ همه‌جانبه‌نگرِ خویش به بهترین، رفتار کند. این مسئله را اولین بار سقراط مطرح کرد. وی می‌گفت وقوع آکراسیا امکان‌ناپذیر است. زیرا هیچ انسانی نمی‌تواند عامدانه اشتباه کند و یا بهترین را انتخاب نکند. اگر گاهی به نظر می‌آید که برخی عامدانه دست به عمل نادرست می‌زنند، از آن‌روست که به دلیل نادانی‌ آن عمل را خیر به‌شمار می‌آورند. سقراط با معادل دانستن خیر و امر لذت‌بخش، این سخن را که «خرد مغلوب شهوت می‌شود» بی‌اساس ‌شمرد. در نظر او هیچ چیز نیرومندتر از دانش نیست. اما ارسطو را مدافع امکان وقوع آکراسیا دانسته‌اند. او میان دانش محقق و دانش معلق تمایز می‌نهد. در دانش معلق شاید فاعل به کلیات علم داشته باشد اما جزییات مربوطه را نداند و یا با این‌‌که به هر دو علم دارد اما علمش به مانند انسان در خواب، دیوانه یا مست، ظاهری باشد. تنها دانش معلق است که ممکن است برخلاف آن رفتار شود. این که فاعل با علم محقق، مرتکب خطا بشود، درک نشدنی است.

اشکال پرستش

 به همۀ ملل جهان نظر افکنید، هر جلد از تاریخ آنها را مورد مطالعه قرار دهید؛ در میان همۀ این اشکال عجیب و بیرحمانۀ پرستش، در میان این تنوع حیرت آور شیوه ها و رسوم، شما در همه جا همان تصور اساسی خوب و بد را خواهید یافت. ... در ته قلب ما یک اصل ذاتی عدالت و فضیلت وجود دارد که بوسیلۀ آن، با وجود اصولی که به آن معتقدیم، عملیات خود و دیگران را مورد قضاوت قرار میدهیم و خوبی یا بدی آنها را تعیین می کنیم. این همان اصلی است که ما آن را وجدان می نامیم. 

                                               ( ژان ژاک روسو)


گوشه‌ای از زندگی روسو در پاریس

در سال ۱۷۴۲، در حالی که به دنبال ثبت شیوهٔ جدیدی برای نوشتن موسیقی به پاریس سفر کرده بود، با دنیس دیدرو آشنا شد. او سپس در پاریس ساکن شد، و در سال ۱۷۴۵ با همسرش که در یک مسافرخانه کار می‌کرد آشنا شد. این زن از هوش چندانی برخوردار نبود و روسو نمی‌گذاشت که این زن در سالن‌های پاریس (که محفل زنان و مردان روشنفکر بود) همراه او حضور پیدا کند. روسو کتابچه کوچکی نوشته بود که در آن لغات مورد استفاده همسرش و معنای آن‌ها را ذکر کرده بود. آن‌ها دارای ۵ فرزند شدند، که هر کدام را به یتیم‌خانه سپردند. این موضوع، سال‌ها بعد، هنگامی که روسو کتاب امیل را که در مورد روش مطلوب تربیت کودکان است نوشت، توسط ولتر (که روسو او را از دشمنانش می‌دانست) به جمع اعلام شد. ولتر در نامهٔ تندی که با نام دیگری امضا کرده بود، عمل او، در سپردن فرزندان خود به یتیم‌خانه و نوشتن کتابی در مورد تربیت کودکان را، مورد طعن و سرزنش قرار داد. روسو به این انتقاد در اعترافات خود (که پس از مرگش چاپ شد) پاسخ داد، و در واقع این اولین بهانه‌ای بود که به روسو انگیزهٔ نوشتن اعترافات را داد.

قرار دادهای اجتماعی

اصول مذهب مدنی باید معدود، ساده و به عبارات صریح درآمده ولی بدون توضیح و تفسیر باشند. وجود یک خداوند دانا و مهربان که دارای بصیرت و دانش باشد، زندگی در جهان دیگر؛ سعادت اشخاص عادل، مجازات اشخاص بدکار، تقدس قرارداد اجتماعی و قوانین _ اینها اصول مثبت معتقدات مذهبی هستند . در حالی که دولت نمی تواند هیچکس را مجبور به اطاعت از آنها کند، می تواند او را (کسی را که منکر مذهب کشور شد ) طرد کند، نه به علت بیدینی بلکه بعنوان یک موجود ضد اجتماع که نمی تواند واقعا قوانین و عدالت را دوست داشته باشد و در صورت لزوم، جان خود را فدای وظیفه اش کند. اگر شخصی پس از به رسمیت شناختن این اصول چنان رفتار کند که انگار به آنها اعتقادی ندارد، باید به مجازات مرگ برسد. 

 

                        قرار دادهای اجتماعی اثر : ژان ژاک روسو 

اعترافات


بگذار شیپور رستاخیز هر وقت که می خواهد به صدا در آید. در آن هنگام من در حالی که این کتاب را در دست دارم به نزد داور متعال خواهم رفت و با صدای بلند خواهم گفت:"این است نحوه ای که من عمل کرده ام ،فکر کرده ام، وآنچه که بوده ام،من با صراحت یکسانی خوب و بد را گفته ام. از بدی ها چیزی پنهان نکرده ام وبر خوبی ها چیزی نیفزوده ام... همان طور که بوده ام خود را نشان داده ام، فرومایه و فاسد به هنگامی که چنین بوده ام، و خوب و سخاوتمند و منزه در آن هنگام که این خصایص را داشته ام، من درونی ترین زوایای روح خود را عریان کرده ام ."

جملات آغازین کتاب  اعترافات اثر :روسو 

ویژگی‌های انسان مدرن

۳۰ ویژگی انسان مدنی

محمود سریع القلم 

استاد دانشگاه شهید بهشتی


۱. به شهروندان عادی بیشتر احترام بگذارد تا کسانی که پست و مقام دارند؛

۲. بتواند سی صفحه در مورد خود، روحیات و افکار خود بدون حتی یک جمله تکراری بنویسد؛

۳. برای خود به وسعت جهان، احترام قائل باشد؛

۴. در روز حداقل پانزده دقیقه برای شناخت خود وقت بگذارد؛

۵. از کسی سؤال خصوصی نپرسد؛

۶. برای هر سؤالی، چندین پاسخ متفاوت قائل باشد؛

۷. اختلاف خود با دیگران را با گفت وگو حل کند؛

۸. مبنای قضاوت در مورد انسان‌ها: 95 درصد باطن و عمل آن ها، 5 درصد، ظاهرشان؛

۹. انتظارات خود را از دیگران به حداقل برساند. با توانایی های خود زندگی کند؛

۱۰. راست گویی و درست کاری را نه صرفاً یک فضیلت فردی بلکه استوانه آفرینش بداند؛



۱۱. برای کل جامعه و آینده آن تلاش کند و نه صرفا در گروه و اطرافیان خود؛

۱۲. روزی پانزده دقیقه با گُل و گیاه وقت بگذراد، رنگ‌ها را تقدیر کند شاید قدری از سیاست، پول و خودنمایی فاصله گیرد؛

۱۳. در صف خودپرداز بانک، یک متر از کسی که مشغول کار بانکی است فاصله بگیرد؛

۱۴. با عذرخواهی، فضای تنش ها را تخفیف دهد؛

۱۵. از نیاز به نمایش، عبور کرده باشد؛

۱۶. اگر می خواهد ثروتمند شود، نهاد های دولتی و حکومتی را ترک کند؛

۱۷. بر کسانی که با او تفاوت فکری و سلیقه ای دارند، القاب نگذارد؛

۱۸. در زندگی اجتماعی و سیاسی: 95 درصد فکر و مطالعه و استدلال، 5 درصد حس، شایعات و فضاها.

۱۹. تا بتواند در رانندگی بوق نزند؛

۲۰. به گونه‌ای رفتار کند که صاحبان قدرت سراغ او بیایند و نه بالعکس؛

۲۱. بخش مهمی از زندگی خود را برای بجا گذاشتن میراثی ارزشمند برای جامعه، طراحی کند؛

۲۲. هنگام به کار انداختن برف پاک کن‌ها برای شستشوی شیشه‌ها، اتومبیل های اطراف را کثیف نکند؛

۲۳. برای هر انسانی، مستقل از اینکه چه فکری دارد و به کدام گروه تعلق دارد، ارزش انسانی قائل باشد؛

۲۴. از دوستی‌ها و به خصوص حلقه اول دوستان خود، مانند گُل مراقبت کند؛

۲۵. حداقل در دو کار گروهی به طور دائمی، برای فرونشاندن منیت‌های خود، مشارکت کند؛

۲۶. اعتبار فکری افراد را در متون قابل اتکایی که تولید کرده‌اند، بداند؛

۲۷. وارد شبکه ذهنی منتقدین خود شود تا جهان آن‌ها را بهتر درک کند؛

۲۸. در رفتار اجتماعی و اخلاق فردی، قابل پیش بینی باشد؛

۲۹. به هیچ فرد، گروه و ملتی دشنام ندهد. با مخالفین خود، حقوقی رفتار کند؛

۳۰. شأن و منزلت خود را به مراتب بالاتر از کسانی بداند که پست و مقام و منصب دارند.

واسیلی گروسمان


خوبی چیست؟



بیشتر مردم هرگز در بند آن نیستند که برای خود روشن کنند که «خوبی» چیست. خوبی در چیست؟ نسبت به که و از جانب که؟ آیا می‌شود به یک خوبی مطلق و همگانی قائل بود، ‌که برای همهٔ‌مردم از همهٔ اقوام و در همهٔ شرایط زندگی صادق باشد؟ یا آنچه برای من خوبست برای تو بد است و آنچه برای ملت من زیبنده است،‌برای ملت تو نازیباست.

آیا خوبی همیشه خوبی است و تغییر ناپذیر است؟ یا آنچه دیشب خوب بود ممکن است امروز بد بشود یا رذالت شب پیش امروز فضیلت گردد؟

چون دادگاه عدل الهی نزدیک شود، مسئله خوبی و بدی دیگر به حوزهٔ تفکر و تامل فیلسوفان و الهیون محدود نیست، بلکه همهٔ مردم از بافرهنگ و اندیشمند و کم‌فرهنگ و نامتفکر به آن می‌اندیشند. آیا تصور آدمیان از خوبی و بدی طی هزاران سال پیشرفتی کرده است؟ آیا این مفهوم برای همهٔ مردم مشترک است و چنانکه صاحبان انجیلها گفته‌اند میان یهودی و یونانی تفاوتی نیست؟ آیا مردم در برابر مفهموم خوبی و بدی به طبقات و ملت‌ها و دولت‌ها تقسیم نشده‌اند؟ یا شاید وسعت عرصهٔ این مفهموم از طبقه و ملت تجاوز می‌کند و حیوانات و نباتات را هم در بر می‌گیرد؟ و این وسعتی است که بودا و پیروانش برای دایرهٔ نفوذ خوبی و بدی می‌شناختند و چنانکه بودا، چون می‌خواست عشق و خوبی تمامی قلمرو زندگی را در بر گیرد، ناچار مرز میان جاندار و جماد را انکار کرد.



می‌بینیم که هزاره‌ها پی در پی آمده و تصور اخلاقی و فلسفی پیشوایان بشریت به محدود شدن دایرهٔ این مفهوم انجامیده است.

مسیحیت پنج قرن بعد از بودا جهان زندگان را که مفهوم خوبی بر آن قابل اطلاق است،‌محدود می‌کند و غیر از انسان باقی جانداران را مشمول آن نمی‌داند.

برای مسیحیان اولیه مفهوم نیکی همهٔ آدمها را در بر می‌گرفت، اما اخلاف آنها آن را فقط به مسحیان محدود شمردند و آن را از خوبی مسلمانان و خوبی یهودیان ممتاز دانستند.

اما قرنها گذشت و خوبی باز منشعب شد و خوبی کاتولیکها و پروتستانها و ارتدوکسها از هم متمایز گشت و ارتدوکسها به نوبهٔ خود در زمینهٔ خوبی آیین کهنه و نو را از هم جدا کردند. در کنار اینها مفهوم خوبی برای ثروتمندان و بی‌چیزان یکی نبود و نیز برای نژادهای زرد و سیاه و سفید با هم تفاوت داشت.

خوبی پیوسته خرد میشد و محدودهٔ شمول آن تنگ‌تر می‌گشت. خوبی‌های خاص بسیار، آئین‌ها و نژادها و طبقات پدیدی آمد، چنانکه کسانی که بیرون از دایرهٔ بستهٔ افسونی آیین یا نژاد یا طبقه بودند،‌خوب دانسته نمی‌شدند و مردم دیدند که چه خونها بر سر همین خوبی ناخوب، در راه ستیز میان این خوب، با همهٔ خوبهایی که این ناخوبشان می‌شمرد ریخته شد.

گاه همان مفهوم این گونه خوبی بلای زندگی می‌شد وبدی بدتر و خطرناکتر از بد می‌گشت. خوبی پوسته‌ای خالیست که دانهٔ مقدس از آن بیرون افتاده و ناپدید شده است. کیست که این دانهٔ گمشده را به آدمیان باز گرداند؟

خوبی چیست؟ بعضی گفته‌اند که خوبی طرح و اندیسه‌ایست، -که به پیروزی و اعتلا و استیلای بشریت، یا خانواده یا ملت و طبقه و ایمان راهبر باشد.

کسانی که در راه خوبی خاص خود مبارزه می‌کنند،‌می‌کوشند که آن را خوبی مطلق جلوه‌گر سازند. به این سبب می‌گویند: خوبی من با خوبی همگانی ملازمه دارد. خوبی من فقط برای من واجب نیست. برای همگان ناگزیر است. من با مراعات موازین خوبی خاص خود در خدمت همگان گام برمی‌دارم.

به این ترتیب خوبی چون جنبهٔ مطلق و همگانی خود را از دست داد، یعنی خوبی فرقه و طبقه یا ملت و دولت شد، می‌کوشد تا جنبهٔ همگانی ظاهر فریب اختیار کند تا بتواند ستیز خود را علیه همهٔ خوبیهای دیگری که ناخوبشان می‌داند موجه نماید.

ولی مگر هرود که خون می‌ریخت می‌گفت در راه بدی خون می‌ریزد؟ او خلق خدا را در راه آنچه خود خوب می‌پنداشت می‌کشت تا روزی که قدرت تازه‌ای در جهان پیدا شد که او و خانواده و عزیزان و دوستان و سلطنت و لشکرش را به هلاکت تهدید کرد.

اما این قدرت نوظهور بد نبود. مسیحیت بود. بشریت تا آن زمان چنین سخنانی نشنیده بود:

 «بر بندگان خدا قاضی نشوید تا دیگران بر شما قضاوت نکنند،  زیرا به هر میزانی که داوری کنید با همان میزان بر شما داوری خواهد شد و با هر مقیاسی که اندازه بگیرید با همان سنجیده خواهید شد. دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانی که شما را نفرین می‌کنند برکت بخواهید، در حق کسانی که به شما کینه می‌ورزند خوبی کنید و کسانی که شما را می‌آزارند و از بومتان بیرون می‌رانند، دعا کنید و در هر کار با  مردم همان‌گونه رفتار کنید که آرزو دارید مردم با شما رفتار کنند، زیرا قانون همین است و پیغمبران چنین می‌کنند.»

این تعلیمات صلح و عشق برای بشریت چه ارمغانی داشت و به کجا انجامید؟
جنبش تمثال سوزی در بیزانس، شکنجه‌های تفتیش عقاید، مبارزه با الحاد در فرانسه و ایتالیا و فلاندر و آلمان، ستیزه‌جویی میان کاتولیکها و پروتستانها، نیرنگ‌بازی و دسیسه‌های فرقه‌های رهبانی، فتنهٔ میان نیکون و آواکوم، فشار سیاهی که طی قرنها علم و آزادی را سرکوفت، نابود کردن بومیان تاسمانی توسط مسیحیان، سوزاندن دهکده‌های سیاهان در آفریقا توسط مبلغان سیاه نهاد،‌بار عذابی که از این طریق به مردم تحمیل گردید سنگین‌تر از درد و رنجی است که راهزنان و تبهکاران به قصد آزار به قربانیان خود وارد می‌کردند.
...


از کتاب: پیکار با سرنوشت
اثر: واسیلی گروسمان
ترجمه: سروش حبیبی

مدرنیته

به گزارش خبرآنلاین نشست نقد و بررسی کتاب "علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه"، مشتمل بر مقالات و تأملات دکتر داوری درباره‌ مبانی علوم انسانی، برنامه‌ریزی توسعه و آینده آن از منظری فلسفی، دیروز سه شنبه، 13 اردیبهشت ماه 1390 با حضور دکتر رضا داوری‌اردکانی (مؤلف کتاب)، دکتر محمدرضا بهشتی و دکتر علی‌اصغر مصلح در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
خلاصه اظهارات جدید دکتر داوری را در زیر بخوانید.

- مشکل این جامعه با کلیات حل نمی شود.علوم انسانی با شعار دینی نمی شود. چه کسی باید علوم انسانی را دینی کند؟ اهل سیاست؟ مردم کوچه و بازار؟ یا دانشمندان در دانشگاه ها؟

- باید نگاه ما ن را از توهم بیرون بیاوریم. واقعیت ها را ببینیم . با شعار، با توهم ، با کلی گویی مشکل بیشتر می شود.

- ما باید پیش پای خود و امکانات‌مان را ببینیم و آن کاری را که می‌توانیم انجام دهیم. گاهی حرف هایی زدم که سیاست بود. عذرخواهی می کنم اگر دقیق نبوده است. مدام از من می پرسند هنوز مثل 30 سال پیش فکر می کنی؟ من ایده‌آلیست سی سال پیش نیستم. امروز در پایان عمرم وصیت نامه نوشته ام . من در کتاب"ما و تاریخ فلسفه اسلامی" حرف‌های بی‌خطری گفته‌ام اما در این کتاب " علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه " حرف‌هایی زده‌ام که می‌تواند خطرناک باشد.

- می گویند گفتی مدرنیته به بن بست رسیده است. اگر گفتم عذرخواهی می کنم. حرف سیاست زده ام. البته منظور من این بوده که هر چیزی پایانی دارد نه اینکه این نظر بشود ابزار سیاست و شعار بدهیم. دیگر از شعار دادن پرهیز می کنم.

پ ن: انتخاب تیتر ؛ دکتر داوری سال 1390 - به انتخاب خودم هست و جزو تیتر خبر نبوده است.

معرفت

السقطی:
معرفت از بالا فرود آید. چون مرغ پرواز کنان. تا دلی بیند که درو حیا بود آنجا فرود آید.

نفحات الانس من حضرات القدس - نورالدین عبدالرحمن جامی

چنین گفت زرتشت

ندانی که همگان را به چه کس از همه بیش نیاز است؟ به آن کس که فرمان به کارهای بزرگ می دهد. به انجام رساندن کارهای بزرگ دشوار است. اما دشوارتر از آن فرمان دادن به کارهای بزرگ است.

نابخشودنی ترین چیز در تو این است که قدرت داری و فرمان نمی خواهی راند.


چنین گفت زرتشت - نیچه

اصول اخلاق

  اصول اخلاق و برازندگی


تالران می گفت: آن کس که در سالهای حدود 1780 زندگی نکرده،لذت زندگی را درک نکرده است. البته مشروط بر اینکه شخص از طبقات بالای اجتماع باشد و در مورد پایبندی به اصول اخلاقی تعصبی نداشته باشد .
توصیف اصول اخلافی مشکل است،زیرا هر دوره ای آن را متناسب با خلق و خو و گناهان خویش تعریف می کند. طی قرون، مردان فرانسوی خود را از محدودیت ناشی از تکگانگی به وسیلۀ زنا کاری رهایی بخشیدند، همانطور که آمریکا این منظور را از طریق طلاق تأمین می کند؛در نظر فرانسویان، زنای عاقلانه کمتر از طلاق به خانواده –یا دست کم به اطفال- لطمه می زند. 

لذات فلسفه - اثر ویل آریل دورانت

در انتظار ترجمهٔ استاد منوچهر بدیعی از رمان«اولیس» که امیدوارم هر چه زودتر اجازه نشر بگیرد.

سرآغاز

تکنیک‌های روایی جویس

جیمز جویس یکی از پیشگامان مدرنیسم ادبی بود و تکنیک‌های روایی‌اش به طور گسترده‌ای به سبب نوآوری و پیچیدگی تحسین شده‌اند. در اینجا به برخی ا...