۱۳۹۰/۸/۵

دام و نیش

آن یکی را روی او شد سوی دوست
وین یکی را روی او خود روی اوست

روی هر یک می نگر میدار پاس
بو که گردی تو زخدمت رو شناس

دیدن دانا عبادت این بود
فتح ابواب سعادت این بود

چون بسی ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نشاید داد دست

زانکه صیاد آورد بانگ صفیر
تا فریبد مرغ را آن مرغ گیر

بشنود آن مرغ باگ جنس خویش
از هوا آید بیابد دام و نیش


هیچ نظری موجود نیست:

روزمرگی با مرگ

  من،مرگ را زیسته ام مرگ را دیده ام من در دیداری غمناک من مرگ را به دست سوده ام من مرگ را زیسته ام با آوازی غمناک غمناک وبه عمری سخت دراز و ...