حکمهای هر یکی نوع دگر
این خلاف آن زپایان تا به سر
در یکی راه ریاضت را و جوع
رکن توبه کرده و شرط رجوع
در یکی گفته ریاضت سود نیست
اندر این ره مخلصی جز جود نیست
در یکی گفته که واجب خدمت است
ورنه اندیشۀ تو کل تهمت است
در یکی گفته که امرو نهی هاست
بهر کردن نیست شرح عجز ماست
مرد باش و سخرۀ مردان مشو
رو سر خود گیرو سرگردان مشو
اینهمه آغاز ما آخر یکی است
هرکه او دو بیند احول مردکی است
هریکی قولی است ضد همدگر
چون یکی باشد بگو قند و شکر
در معانی اختلاف و در صور
روز و شب بین خارو گل سنگ و گهر
تا ز زهرو از شکر در نگذری
کی تو از گلزار وحدت بو بری
وحدت اندر وحدت است این مثنوی
از سمک رو تا سماک ای معنوی
.....