دیالکتیک غربت

دیالکتیک غربت

ماهيت چيزها تغيير نميكنه.
چيزی كه تغيير كرده خود منم. وگرنه اين برفم مثل همون برف كه زمان بچگی‌هام ميباريد، قشنگ و تازه است. ولي من هنوز دنبال اون حس و حالم كه در كودكی بارش برف در من ايجاد ميكرد. اون زمان در سرزمين كودكي همه چيز زيبا و با طراوت بود... هم برفش هم خورشيدش هم باران و هم باز باران با ترانه اش.
ان برف زيبا و دل انگيز هنوز هم با همان شور و شعف ميبارد. اما نه در اينجا، كه در سرزمين كودكي... سرزمين سفيد برفی و غول چراغ جادو، علی بابا و سند باد و...
سرزمينی كه من ازان رانده شدم، به جرم بزرگ شدن و عاقل شدن. 
و حالا اينجا و در غربت، بارش هر دانه برف روحم را پرواز ميدهد به ان حوالی... وهر بار پروازی كوتاه و كوتاه تر.
برف که میباره حس میکنم خوشی و شوری از اسمان فرو میافته... اما بیشتر که دقت میکنم... نه! اتفاقی نیافتاده.
همه چیز همان است که بود...


در انتظار ترجمهٔ استاد منوچهر بدیعی از رمان«اولیس» که امیدوارم هر چه زودتر اجازه نشر بگیرد.

سرآغاز

تکنیک‌های روایی جویس

جیمز جویس یکی از پیشگامان مدرنیسم ادبی بود و تکنیک‌های روایی‌اش به طور گسترده‌ای به سبب نوآوری و پیچیدگی تحسین شده‌اند. در اینجا به برخی ا...