هملت

صحبت از تئاتر و نمایشنامه که میشه قبل از هر چیز یاد هملت می‌افتم. 

هملت رو بارها از تلویزیون دیدم به صورت فیلم و نمایشنامه، ولی هیچوقت شاهد اجرای زندهٔ اون نبودم. چیزی که ذات تئاتر هست و دیدنش از تلویزیون هیچوقت حس تئاتر نداره. کلا تعداد تئاترهایی که دیدم از تعداد انگشتان یک دست بیشتر نیست. البته منظورم تئاترهای کلاسیک هست، تئاتر تجربی بیشتر دیدم. مخصوصا زمانی که چشنواره تئاتر فجر رونق داشت شاهد تئاترهای تجربی و نمایش‌‌های خیابانی زیادی بودیم.

اما آثاری مثل هملت شامل هیچ کدوم اینها نیست. نمایشنامه هملت جزو آثار کلاسیک هست اما از لحاظ دسته بندی حرفه‌ای تئاتر رنسانس محسوب میشه. ولی بیشترین علاقه‌ام به تئاتر شامل آثار ساموئل بکت میشه. مخصوصا تئاتر ابزورد. چون آثار بکت شامل دسته بندی‌های مختلف تئاتر مثل مینیمالیست و پسامدرن و حتی اگزیستانسالیستی هم میشه.

بگذریم. کنجکاو شدم اثار کدام هنرمند رکورد بیشترین اجرای جهانی تئاتر رو داره؟ 

آمار بیشترین اجرای جهانی تئاتر رو سرچ کردم. متوجه شدم ۳ نمایشنامه اول رو «شکسپیر» نوشته.

نمایشنامه «هملت» طولانی‌ترین اثر شکسپیر است و داستانش به قرن ۱۵ ام بر می گردد جایی که شاهزاده دانمارکی به نام «هملت» به علت مرگ پدرش از سفر آلمان به قصر خود  برمی گردد. هملت نمی داند چه اتفاقی برای پدرش افتاده اما در برگشت متوجه می شود که مادر و عمویش پس از مرگ پدر هملت با هم رابطه ای عاشقانه را شروع کرده اند. هملت در خواب روح پدرش را می بیند که از نحوه کشته شدنش به واسطه برادرش برای هملت سخن می گوید، روح پدر در خواب از هملت می خواهد که از برادرش انتقام بگیرد و ....

قسمتی از متن نمایشنامه «هملت» اثر ویلیام شکسپیر:

«بودن، یا نبودن، سؤال اینجاست

آیا شایسته تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم، و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟

بمیریم، به خواب رویم- و دیگر هیچ.

و در این خواب دریابیم که رنج‌ها و هزاران زجری که این تن خاکی می‌کشد، به پایان آمده.

این سرانجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود.

مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن…

ها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ

پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید می‌آید

ما را به درنگ وامی‌دارد؛ و همین مصلحت اندیشی است

که این گونه بر عمر مصیبت می‌افزاید.

وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،

اهانت فخرفروشان، رنج‌های عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران

و دست ردّی که نااهلان بر سینه شایستگان شکیبا می‌زنند، همه را تحمل کند،

در حالی که می‌تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟»


اینجا میتونید فایل پی‌دی‌اف نمایشنامه «هملت» رو دانلود کنید. از ترجمه‌اش مطمئن نیستم ولی بهتر از این پیدا نکردم.




ووکیسم

واژه «ووکیسم» رو اولین بار در توییتر از ایلان ماسک شنیدم. 
ایلان ماسک نظرات بسیار انتقادی نسبت به ووکیسم داره. او ووکیسم را به عنوان یک "ویروس ذهنی" توصیف کرده و به شدت با آن مخالف است. در برخی از مصاحبه‌ها و پست‌هایش در شبکه‌های اجتماعی، ماسک به طور خاص به مواردی مانند تأثیر ووکیسم بر فرزندانش اشاره کرده است، جایی که ادعا می‌کند پسرش تحت تأثیر این ایدئولوژی تغییر جنسیت داده و از این بابت بسیار ناراحت و خشمگین است. 
او همچنین در مورد حضور این ایدئولوژی در بازی‌های ویدیویی و سایر رسانه‌های سرگرمی انتقاد کرده و معتقد است که ووکیسم می‌تواند به هنر و سرگرمی ضربه بزند. ماسک از اصطلاحاتی مانند "ویروس ووک" استفاده کرده تا نشان دهد چقدر این موضوع را جدی و مخرب می‌داند. 

با خوندن نظرات ایلان ماسک کنجکاو شدم این واژه چه معنی داره؟ 
ووکیسم (Wokism) از واژه انگلیسی "woke" به معنای "بیدار" یا "هشیار" مشتق شده است و به معنای آگاهی و هشیاری نسبت به مسائل اجتماعی، به خصوص مسائل مربوط به عدالت نژادی، جنسیتی، و اجتماعی است. این اصطلاح از فرهنگ سیاه‌پوستان آمریکایی نشأت گرفته و در سال‌های اخیر به یک جنبش فرهنگی و سیاسی تبدیل شده که بر اهمیت آگاهی از نژادپرستی، سکسیسم، همجنس‌گراهراسی، و سایر اشکال تبعیض تأکید دارد. 
ایده‌های ظاهرا زیبای ووکیسم:
آگاهی از تبعیض‌های سیستماتیک و به رسمیت شناختن و مبارزه با نابرابری‌های نهادینه شده.
تشویق به مشارکت در جنبش‌های اجتماعی برای اصلاحات فرهنگی و قانونی.
این جنبش به نقد فرهنگ، رسانه، آموزش، و دیگر نهادهای اجتماعی می‌پردازد که ممکن است به تداوم نابرابری‌ها کمک کنند.
ووکیسم بر حمایت از گروه‌های اقلیت و حاشیه‌نشین، از جمله سیاه‌پوستان، زنان، افراد LGBTQ+, و دیگر جوامع محروم تأکید دارد.

با این حال، واژه "ووک" به خصوص در برخی محافل، ممکن است به عنوان یک اصطلاح تحقیرآمیز استفاده شود، جایی که به عنوان نشانه‌ای از افراط در حساسیت‌های سیاسی و اجتماعی یا به عنوان یک نوع "ادبیات صحیح سیاسی" بیش از حد دیده شود.

اما ووکیسم در بسیاری از موارد با گرایش‌های چپ‌گرایانه (یا پیشرو، progressive) در سیاست مرتبط است، اما این رابطه پیچیده و چند وجهی است. 
چند نکته کلیدی در مورد این رابطه:
همپوشانی ایدئولوژیک: ووکیسم به شدت با مفاهیمی مانند برابری، عدالت اجتماعی، و مبارزه با تبعیض‌های سیستماتیک مرتبط است، که همه اینها عناصر کلیدی در بسیاری از ایدئولوژی‌های چپ‌گرایانه هستند. به همین دلیل، بسیاری از افراد ووک را به عنوان بخشی از چپ نوین (new left) یا چپ پیشرو می‌بینند.
فعالیت سیاسی: افراد و گروه‌های ووک اغلب در فعالیت‌های سیاسی شرکت می‌کنند که با چپ‌گرایان به اشتراک گذاشته می‌شود، مانند مبارزه برای حقوق کارگران، عدالت نژادی، حقوق بشر، و حفاظت از محیط زیست.
تنوع درون چپ: چپ سیاسی خود یک طیف گسترده است، از سوسیالیست‌ها تا آنارشیست‌ها و لیبرال‌های پیشرو. ووکیسم ممکن است با بخش‌های مختلف این طیف همپوشانی داشته باشد برخی از چپ‌گرایان ممکن است ووکیسم را بیش از حد متمرکز بر مسائل فرهنگی و نه اقتصادی ببینند، در حالی که دیگران آن را به عنوان یک جنبش ضروری برای آگاهی‌بخشی در مورد تبعیض‌های اجتماعی می‌دانند.
ایده‌های ووکیسم در شعار زیبا هستن. ولی چپ‌گرایی پنهان در ووکیسم قسمت خطرناک ماجراست. استفاده از این شعارها برای نفوذ در اندیشه مردم قسمت تاریک ماجراست.به طور خلاصه، رابطه بین ووکیسم و چپ یک تعامل پیچیده است که بر اساس نقاط اشتراک در اهداف و ارزش‌ها شکل گرفته، اما همچنین شامل تفاوت‌ها و گاهی مخالفت‌های داخلی است.

فرهنگ لغو (Cancel Culture):
فرهنگ لغو که به عنوان یکی از نتایج ووکیسم دیده می‌شود، به شدت مورد انتقاد است. منتقدان می‌گویند این فرهنگ باعث می‌شود افراد به خاطر اشتباهات گذشته یا نظرات مخالف به طور غیرمنصفانه تنبیه شوند.
ووکیسم بیش از حد بر قربانی‌گرایی تمرکز دارد و افراد را تشویق به دیدن خود به عنوان قربانیان ناتوان می‌کند، که می‌تواند فلج‌کننده باشد و از پیشرفت فردی و اجتماعی جلوگیری کند.
برخی معتقدند ووکیسم به سمت ایدئولوژی افراطی می‌رود که در آن تفکر و نقد آزاد را محدود می‌کند. این منتقدان استدلال می‌کنند که ووکیسم می‌تواند به دگماتیسم جدیدی تبدیل شود که به اندازه نظام‌های قدیمی سرکوبگر است.

هر حرکتی مستعد تبدیل شدن به چیزی است که از آن نفرت دارد. شاید نیچه بهتر بگوید: 
«کسی که با هیولاها می جنگد باید مراقب باشد که در این راه هیولا نشود.» 

تئوری قدرت به ما می آموزد که هر سیستمی یک زیرسیستم ایجاد می کند که در ابتدا قوانینی را ایجاد می کند که برای سیستم خوب است، اما در نهایت آن سیستم فرعی حاکم قوانینی را ایجاد می کند که برای خودش خوب است. جورج اورول مزرعه حیوانات را با تصویر منزجر کننده خوک هایی که از ستمگران انسانی خود تقلید می کنند به پایان رساند.

در انتها میتونم بگم همه منتظر ورود مجدد ترامپ به کاخ سفید هستیم. (چند روز آینده)  
ووکیسم طرفداران زیادی داره ولی مبارزه با مخالفان قدرتمندی چون ترامپ و ایلان ماسک آسان نیست.






در انتظار ترجمهٔ استاد منوچهر بدیعی از رمان«اولیس» که امیدوارم هر چه زودتر اجازه نشر بگیرد.

سرآغاز

تکنیک‌های روایی جویس

جیمز جویس یکی از پیشگامان مدرنیسم ادبی بود و تکنیک‌های روایی‌اش به طور گسترده‌ای به سبب نوآوری و پیچیدگی تحسین شده‌اند. در اینجا به برخی ا...